.

.

غبن/محمد رضا راثی پور


چه واژه های بهنگام و نا به هنگامی

که از کمین خیالم گریختند چو برق

چه واژه ها که چو چخماق

                     می توانستند

جرقه ای به شهود و مکاشفت بزنند!

 

چو پیر ماهیگیر

که از تلاطم امواج جان بدر برده ست

به تور پاره و فرسوده ام می اندیشم

و صید های بزرگی که داده ام از دست

 

چو پیر ماهی گیر

غروب ساحل را با ملال چائی تلخ

به شب گره زده ام

و نا توانی و بی دست و پائی خود را

به ضرب چرتکه توجیه می کنم :

که گیرم از دل این موجهای کف بر لب

به جای ماهی حتی اگر که مروارید

نصیب من می شد

در این کسادی و بی رونقی فروغ نداشت

 

برغم آنکه پذیرفته است حجت من،

غروب اما غبن خطر نکردن را

هنوز می خواند از نگاه حسرت من!

 

6 مهر 94