خلوت / مهدی اخوان ثالث
خفتگان نقش قالی دوش با من خلوتی کردند
رنگشان پرواز کرده با گذشت سالیان دور
و نگاه این یکیشان از نگاه آن دگر مهجورلیلی / نصرت رحمانی
چشمت خراج سلطنت شب را
از شاعران شهر طلب می کند
من ابروی حرمت عشقم
هشدار...،
تا به خاک نریزی
**
لیلی
پر کن پیاله را
آرام تر بخوان
آواز فاصله های نگاه را
در باغکوچه های فرصت و میعاد!
بگشای بند موی، بیفشان
شب را میان شب
با من بدار حوصله، اما
نه با عتاب!
رمز شبان درد
شعر من است!
گفتی:
گل در میان دستت می پژمرد
گفتم:
که خواب
در چشم های مان به شهادت رسیده است
گفتی که
خوب ترینی
آری،خوبم
آرامگاه حافظم
شعر ترم
تاج سه ترک عرفانم
درویشم
خاکم
آیینه دار رابطه ام بنشین
بنشین کنار حادثه بنشین
یاد مرا به حافظه بسپار
اما...، نام مرا
بر لب مبند که مسموم می شوی
من داغ دیده ام
لیلی
از جای پای تو
بر آستانه ی درگاه خوابگاه
بوی فرار می آید
آتش مزن به سینه ی بستر
با عطر پیکر برهنه ی سبزت
**
پر کن پیاله را
با من بگوی
در خواب های پریشان چه دیده ای
که خواب را به شهادت رسانده اند
در دیدگان ما
وانگه حرامیان
در گود شب گرفته ی چشمت
با تیغ های آخته سنگر گرفته اند
دروازه های شهر مدینه آغوش بسته اند
لیلی کلید شهر در سینه بند توست
آغوش باز کن
از چارراه خواب گذر کن
بگذار و بگذریم زین خیل خفتگان!
دست مرا بگیر
تا به سرایم
در دست های من
بال کبوتری است
لیلی
من آبروی عاشقان جهانم
هشدار...، تا به خاک نریزی
من پاسدار حرمت دردم
چشمت خراج می طلبد
آنک خراج
**
لیلی
وقتی که پاک می کنی خط چشمت را
دیوار های این شب سنگین را
در هم شکسته وای... که بیداد می کنی
وقتی که پاک می کنی خط چشمت را
در باغ های سبز تنت شب را
آزاد می کنی
لیلی
بی مرز باش
دیوار را ویران کن
خط را به حال خویش رها کن
بی خط و خال باش
با من بیا همیشه ترین باش
بارید شب
بارش سیل اشک ها شکست
خط سیاه دایره ی شب را
خط پاک شد
گل در میان دستم پرپر زد فسرد
در هم دوید خط
ویران شد!
**
لیلی
بی مرز عشقبازی کن
بی خط و خال باش
با من بیا که خوب ترینم
با من که آبروی عشقم
با من که
شعرم
شعرم
شعرم
وای...در من وضو بگیر
سجاده ام بایست کنارم ، رو کن به من که قبله ی عشاقم
آن گه نماز را
با بوسه ای بلند
قامت ببند
**
لیلی
با من بودن خوب است
من می سرایمت
شیر یا خط / فرخ تمیمی
شیر یا خط شیر
شیر یا خط
خط
سکه موج دود را بشکست و بالا رفت
در مدار لحظه ها چرخید
بیکران لحظه ها برجی شد و تک سکه نا آرام
شیب تند برج را لغزید و روی پیشخوان غلتید
دنگ ...د دنگ...دنگ
شیر اگر آید پیامی می رسد رنگین
شیر اگر آید خدایا
باز تکرار نوازش های مهر آگین
مست های بار را تاب درنگی نیست
در هم "هان شیر" " هان خط"
اوج می گیرد
خامش جوک باکس را آن سکه در هم ریخت
یک تویست تند
می شود رقصید
خسته از برنامه ی میز و مداد و کار
خسته از بیرنگی تکرار
می شود باز آبجو نوشید
شیر یا خط؟
شیر
در مدار لحظه ها چرخید
موش یک وسواس در من می شود بیدار
خش خش سر پنجه اش بر چوب ذهنم
تلخ یک تکرار
"کاش برج لحظه ها در خویش بلعد سکه ات را مرد
هر دو روی سکه ها خط است"
کاشکی .....