پاییز بود
□
پاییز بود و برگهای زرد و نارنجی
من بودم و تو، در کنار هم
سرمست و بیپروا
و جیک جیک شاد گنجشکان
موسیقی آن لحظههای غرق افسون بود
بر برگهایی که به زیر گامهامان خش و خش میکرد
پچ پچ کنان در کوچهسار مهربانی پیش میرفتیم
یک باد آرام نوازنده
با عطر گلهای سفید و مست گردانندهی مریم
با گونههای آتشین ما
سرگرم بازی نوازش بود
آنگاه تو این بیت را خواندی چه حزنانگیز
با آن صدای روشن و صافت:
پاییز! حیف از اینهمه زیبایی میرا
پاییز! افسوس از خزان مهرورزیها
پاییز، پاییز!
□
پاییز، پاییز!
پاییز، ای فصل دلانگیز!
ای کولی افسونگر سرشار از راز!
ای دلنواز نغمهپرداز!
با رنگهای آتشینت
با نقشهای دلنشینت
با بوسه بارانت که سرشار است از لطف
آرام جان دردمند عاشقان باش
من تک درخت بیشهزار اشتیاقم
با برگ و بار تشنهی من مهربان باش.