.

.

نگاهی به فلسفه و ادبیات / مازیار



افلاطون،درمحاوره پروتاگوراس،از زبان این سوفسطایی گزارشی در شکل اساطیری می آوردکه چگونه شهرهای نخستین از عدالت به دور بودند و به همین دلیل براثرکشمکش و نزاع از هم پاشیدند.چون افراد با هم بد می کردند،بقای حیات به مخاطره افتاد وبرای همین زئوس به انسان ها عدالت(دیکه)واحترام را بخشید که با مجازات تنفیذ می شد(prt,322c-d).یکی ازمضامین اصلی داستان پروتاگوراس این است که آن قوه فضیلتی که زئوس به همه کس داده است ازطریق کمک به همه نهادهای شهر به فعل در می آید، درست همان طور که شهروندان از کلّ جامعه شان زبان یونانی رافرا می گیرند(322d-327e).باور به ارتباط میان قوانین و عدالتی فرابشری از طریق واژه ای که یونانی ها برای قانون دارند،یعنی نوموس(nomos)تسهیل می شود که دلالت های فراتراز واژه انگلیسی Law دارد.«نوموس»علاوه بر قانون بر سنت و آداب و رسوم هم دلالت دارد،یااگر بخواهیم،بنابه صورتبندی یکی ازپژوهشگران،دقیقتر بگوییم دلالت داردبر«آداب و رسوم مبتنی بر باورای سنتی یا قراردادی در مورد اینکه چه چیزی راست یا درست است.»(3)معنای گسترده نوموس نشان می دهد که یونانیان میان قواعد یامعیارهای که آگاهانه درفرایندقانونگذاری وضع و اجرا می شوند(یعنی همان«قانون» به معنایی که ما مراد می کنیم)وارزشها و باورهای گنگتر مرسوم، که فقط به این دلیل ازآنها تبعیت می کنیم که همیشه پذیرفته بوده اند، بی آن که شناختی روشن ازمنشا آنهاداشته باشیم، تمیز نمی داده اند. همپیایی وهمگامی این دو انگاره قابل تمیز رااین واقعیت تسهیل میکردکه قوانین پولیس های یونانی نسبتاًپایدار بودند.درحکومت دموکراسی های غربی هر ساله صدهاوبلکه هزاران قانون حذف یا اضافه می شوند.برعکس،مجالس یونان قوانینشان رابندرت تغییر می دادند.یکی از دلایلش این بود که تغییرات درجوامع آنها،در مقایسه با جوامع امروزی،به کندی صورت می گرفت.درافراطی ترین(یاآرمانی ترین)شکل، قوانین حالت سنّتی دائمی پیدا می کردند. بنابراین، افلاطون درقوانین اظهارامیدواری می کند که دولت آرمانی اش بتواند به همان پایداری دولت های مصر برسد.افلاطون معتقد بودکه در مصر برخی قوانین دههاهزار سال بی تغییر مانده بودند،یاعیناً به تعبیر خود افلاطون،«ده هزار سال تمام»(-57a Laws 656d). در شهرهای مختلف یونان ازاعتقادبه این مقام وموقعیت برتر قوانین به این نحو حمایت می شد که آنهارابه قانونگذاران نیمه اسطوره ای منتسب می کردند.مشهورترین این قانونگذاران لوکورگوس بودکه عموماً باور داشتند ازخدایان الهام می گرفته است.بنابراین،خلاف رویه معمول نیست که افلاطون کتاب قوانین را با پرسشی از زبان سخنگوی اصلی کتاب، « غریبه آتنی» آغاز میکندکه از کلینیاس،ازاهالی کرت،میپرسد که آیا قوانین شهر اوراباید به قانونگذاران انسانی نسبت دادیابه خدایان.کلینیاس پاسخ میدهد:«به خدا، ای غریبه،وبدرستی به یک خدا. ما اهالی کرت زئوس راقانونگذار خود می دانیم،حال آنکه در لاکدایمون [ اسپارت]..آپولون را قانونگذارخود می دانند»(Laws 624a).اعتقاد به درستی قوانین شهر،که همیشه وجود داشته اند ومردمان ازآنها پیروی کرده اند،آشکارادلیلی است برای ادامه پیروی ازآنها.گر چه دیدگاهی که دراینجا موردبحث است بیانگرآرمانی است که شهرها در عمل بدان دست نمی یافتند،اما همین آرمان بود که حس خُسران و انحطاطی را دربزرگترین فیلسوفان سیاسی یونان رابرمی انگیخت.علی رغم ماهیت آرمانی این مجموعه اعتقادات،برخی شهرها تاحدودی به این آرمان تقریب پیدامیکردند. هرودوت گواهی های شگفتی رااز احترام خودانگیخته به قوانین در اسپارت نقل میکند.هرودوت،در سرتاسر کتاب تواریخ،توجه مارابه تضاد میان پذیرش خود خواسته قوانین در یونان و استبداد در ایران جلب میکند.در قطعه زیر،دماراتوس،پادشاه اسپارت شهروندانش رانزد خشایارشاه،امپراتورایران،چنین می ستاید:آنهاآزاد هستند- آری- اما نه کاملاً آزاد؛زیراآنها اربابی دارند و آن ارباب قانون است،قانونی که ازآن می ترسند بیش از آنکه رعایای تو از تو می ترسند.هرچه این ارباب فرمان دهد آنهاانجام میدهند؛وفرمان اوهرگز تغییر نمیکند؛قانون هرگز درجنگ عقب نمی نشیند؛وهرقدرهم وقایع ناگوار باشند،محکم و استوار می ایستد،یا فتح میکند یا میمیرد(VII,105).این نگاه به قانون درواقع تبعیت بی چون و چرااز قانون رامی طلبد.افراد از قانون تبعیت میکنند،نه صرفاً به این دلیل که همواره چنین کرده اند وتعلیم دیده اندکه چنین کنند،بلکه به این دلیل هم که معتقدند کار درست همین است. بنابه کلام دیوید هیوم،تبعیت از قانون«کاری چنان آشناست که اکثرآدم هاهرگز ازخودشان نمی پرسند منشا یا علتشان چیست،درست همانطورکه ازمنشاوعلت قوه جاذبه سوال نمی کنند..»(4)


⁉️