سوگسروده ای به یاد مهدی اخوان ثالث. از دفتر«پنج ترانه ی صبحگاهی»
یک شب که در سرمای طاقت سوز تاریخ تبار ما
از قلعه ی فرغانه و بازار نیشابور می آمد
در دست او قندیل یخ
آغشته ی خون بود.
با چرخش گرداب های خشم و نفرینی
که ما را برد
او از چکاد سرد هندوکُش
از قلعه های ماورا ْ النهر
از خون پاک مننشَر بر پشت ها می گفت.
بغض تمام نسل های این فلات درد
زخمی ترین انسان خوب آسیایی را
از کاوه
از ضحاک
از توس و از فردوسی
از زرتشت ها می گفت.
آواز تلخی داشت
در باغ های تشنگی می گشت
می خواند و گهگاهی
در خرمن خاموش خاکستر
درعصرپاییزی
ازنغمه ی ساز چُگوری*
زخم ها و زخمه ها ،
انگشت ها می گفت.
بر گیجگاه صخره های گول*
نقش نهان روز وشب را خواند
حیرانی مارا
با خلوت و خاموشی شب های ما آمیخت
او گوهران رنج اجدادی ما را سُفت
از عشق ها
ازکینه ها ، از مُشت ها می گفت.
دیدم که خوابیده ست
برسنگ سرد و حجم رخوتناک حمامی که هرساعت از آن دستی
بر پیکر پُرزخم سرداران خونآلود
آب مرگ پاشیده ست.
آن سو تر از بازار نیشابور و بامِ خانه های بلخ
پشت درختان
کاکلی ها گریه می کردند
او همچنان زخمی ترین انسان خوب آسیایی را
از خون پاک منتشَر بر پشت ها می گفت.
*
شهریور ۱۳۶۹
توضیح: ستاره های داخل متن به برخی شعرهای اخوان اشاره دارد.
#شعر
@RKaaIV