.

.

چه باغها ... / محمدعلی شاکری یکتا




چه باغ های خفته ای امشب نفس زنان
مرا به خواب روشن دریا
خواهند برد
و زیر نور چراغی پریده رنگ
بندر برای زورق چوبی
آواز موج های بلند خواهد خواند
آن دورها
کسی به خواب می رود
و ذهن ساده ی شب بوی باغچه
می ترسد آفتاب نیاید
و صبح زود
تلخابه های حسرت یک دیدار
دهان خشک زمین را
به قطره های زلالی دعوت کند
که گونه های تو را
خیس کرده اند.

سروده ای از دفتر چاپ نشده ی "آری خوش است بر ما"
۳۰ مرداد ماه۱۴۰۱
https://t.me/mayektashakeri