.

.

مفتونی که من میشناختم / محمد رضا راثی پور

با کارهای مرحوم یدالله مفتون امینی از سالهای نوجوانی آشنا شدم.اول از همه شعر زیبای ارک ،  که در کتاب درسی گزیده نظم و نثر معاصر برادر بزرگم با توجه به وزن گیرا و زبان حماسی اش متمایز بود و   حکم جواهری را  در یک ظرف پر از تیله هم شکل داشت  ،ارک تبریزی که هر روز بخاطر مسیر مدرسه ام  دبیرستان فردوسی(  که مفتون امینی هم فارغ التحصیل فردوسی بود )از کنارش رد می شدم و خیره بر جلال و جبروت آن شاهکارسر به  آسمان سا ، با خود می اندیشیدم،کدام دست خلاق و فکر منسجم این مهندسی اعجاب برانگیز را رقم زده که توپهای ویرانگر و حسود عثمانی و تزار منحوس روس نتوانسته است چشم زخمی به این قله دستساز بشر برساند :



این ارک بلند شهر تبریز است :

افراخته قامت رسایش را

با کبر و جلال افتخار آمیز

همبازی آفتاب و اختر ها

همسایه ابرهای طوفان خیز

پاینده ترین قراول تاریخ

برجسته ترین نشانه تبریز

ترکیب عظیم قهرمانیها


این شعر زیبا یک وجه تمایز دیگر داشت آنهم اینکه دو زبانه بود و کمتر می شد در کتابهای درسی شعری با این ویژگی پیدا کرد:


سن گویلره پله باغلادین یئر ده ن

سندن هدفی اوجالدی ستارخان

بو توپر اقا ال چالیب قیام ایتمیش

آزادلیقا سکه چالدی ستارخان

دنیا بیلیری قالیرله شاهد لر

مشروطه نی بوردان آلدی ستارخان

ستارخان ایلن شرفلی باقر خان


ناگفته نماند که هنوز هم از خواندن و شنیدن یک بند از این شعر زیبا بسیار متاثر می شوم چرا که بارها به عینه شاهدش بودم :


آن لحظه که شامگاه نزدیک است

کوه و در و دشت رنگ می بازد

او با همه جمال خلیایی

بر چهره سرخ خویش می نازد

بر گرد سرش طواف شاهین ها

یک هاله افتخار می سازد

این صحنه شکوه ایزدی دارد


در کتابهای خواهر هنرمند و فرهیخته ام نیز یک منتخب غزل از مهدی سهیلی وجود داشت که شعری از مفتون امینی را نقل کرده بود:



زیور به خود مبند که زیبا ببینمت

با دیگران مباش که تنها ببینمت


در این بهار تازه که گلها شکفته اند

لبخند عشق زن که شکوفا ببینمت


یک جام نوش کردی و مشتاق دیدمت

جامی دگر بنوش که شیدا ببینمت


منشین گران و جامه سبک ساز و رقص کن

رقصی چنان که آفت دلها ببینمت


و برایم شگفت انگیز بود که چگونه می شود شاعری در دو سبک متفاوت بتواند اثرهای درخشان ی بیافریند.

آقای جمشید علی زاده شاعر و محقق تبریزی در پاسخ به من  معتقدست که استعداد شاعری مفتون امینی چنان بود که در هر قالبی که طبع آزمایی کرده نمره قابل قبولی گرفته .چند غزل زیبا و عالی با رعایت تمام معیار های جمال شناسیک دارد.

در قالب نیمایی که خود،صاحب سبک است و نیز در قالب سپید هم چنان نیست که هنری نداشته باشد  و حرفی برای گفتن دارد. علی بابا چاهی هم در مقاله ای با اشاره به شعر زیبای توسن نتیجه گرفته است که با خواندن 


رهنورد صبح با او گفت

خواه این یا آن

شیهه توسن که قلب کوشک را لرزاند

در نوار ضبط صوت کوچه خواهد ماند


می بینیم که می شود در قالب  نیمایی و وزن بحر رمل شعر گفت و از زبان اخوان متاثر نبود. 

اولین کتاب شعر مفتون ، کتاب دریاچه بود .کتابی حاوی غزلهای کلاسیک و چهارپاره های متاثر از شعر های رومانتیک آن زمان که بنده شرمنده به آن در کنار کلیات و غزلیات و .. به شوخی الرومانتیکیات می گویم.البته مفتون  در کنار ترکیب سازی های توللی وار  همچون : 


مرغ بال آزرده ام از تیر صیادی هراسان

کشتی بشکسته ام از خشم طوفان می گریزم


یک استقلال زبانی خاصی را در شعر خان ماکو نشان داده است که یک سر و گردن از دیگر شعرهای این مجموعه بالاتر است.شاید به همین دلیل شاعر این شعر را مجددا در کتاب کولاکش چاپ کرده است:

بر در و سقف و دیوار هر کاخ

عنکبوت زمان تار بسته

روی آیینه سرسرا ها

نقش اندوه و ماتم نشسته

بر جهان دوستان عبرتی باد

این بنا های در هم شکسته

روزگارا تو آموزگاری


مهمترین کتاب مفتون کتاب کولاک است که مجموعه ای از قویترین شعرهای در قالب نیمایی مفتون است.

آنچه به شعر مرحوم مفتون امینی ارزش می دهد و در چشم شعر دوستانی چون من برجسته می کند صبغه هویت گرایی و به طبع آن زبان مستقل مفتون امینیست.به همین دلیل جز دفتر دریاچه که متاثر از،شعرهای کلاسیک و رومانتیک بود شعرهای نیمایی مفتون بیشتر از آنکه متاثر از نیما و زبان پر تعقید او باشد به زبان شعر حبیب ساهر نزدیک تر است.

این لحن حماسی و تصویر سازی های تازه و منحصر به فرد صرفا نمی توانسته با طبع آزمایی و ممارست بدست بیاید و روحیه ای خاص می طلبیده که طبعا تاثیر برگرفته از محیط فرهنگیی بود که شاعر در آن نفس کشیده و در ایام صباوت بطور ملموس تجربه کرده است:


ستارگان نظاره گر به حوض شیر در افق

خمار لاجورد شب، رسوب  کرده روی باختر

نسیم ، تیشه بلند مرمرین به کف

به هر دقیقه می شکست

هزار کاسه گلاب سرد

و عطر مهربان یاسها

سکوت بامداد را درون قابدان نقره جابجا کنان


شاید این نوع  توصیف جزئی نگر را ویژگی شعر شاعران آذربایجانی دانست.عناصر و المانهایی که شاعران خطه آذربایجان وارد ادبیات فارسی می کنند چون مسبوق به سابقه نیستند تفاوتهایی ملموس ایجاد می کنند:


روی آن کوه بلند،سنگی

جای طرلانها ، طوفانها

دیرگاهیست که دریاچه شیرینی می جوشد

اگر از آن آب

هرکجا باغی یا مزرعه ای جوشد

می زند موج در آن

برکتهای طلایی سبز


ایجاد تفاوت و بومی کردن یک شعر خواه خواه موجب خلق فضایی متفاوت می شود :

در فضای خانه رقص دوده تشویش

باغ پیرامون صفیر افشان

باد گردان زار در چرخش

پرده ها آیینه طوفان

هر یکی می خواند وحشت نامه ای در دست

قهرمان بیرون بسی سرد است


بنده شرمنده به عنوان یک ابجد خوان وادی شعر از جسارتهای زبانی مفتون  استفاده ها کرده ام.اینکه چگونه می شود  با استفاده از کلمات نامتجانس فضا و نحو زبان را با پیش زمینه هایی که ایجاد کرده ایم عوض کنیم و سخنمان رنگ و لعاب متفاوتی داشته باشد.


مرحوم محمد حقوقی در کتاب انتولوژی شعر نو ، شعر مفتون امینی را پر از غث و سمین دانسته ، و منظور از غثهایش شعر انسان و بازپرس است، یک شعر که حالت مناظره دارد و پر از کاریکلماتور و کلمات قصار است که به نوبه خود جذاب هم هست.بویژه قسمتی که حقوقی اشاره می کند بندی درخشان است: 

آیا تو مفتخر به نژادت نبوده ای؟

هرگز!

این افتخارهاست نژاد آفریده اند

اما بهر حال یک بند این شعر ضعیف است هم بدلیل جمله بندی مدرسه ایش و بخاطر طنز ضعیفش:


آیا تو بیمه هستی و دفترچه داده اند

دفتر چه داده اند ولی بیمه نیستم


آمیختگی شعر مفتون با فرهنگ آذربایجان و غرابت زبان آن نسبت به شعر همعصرانش یک تشخص خاص به شعر مفتون داده است.

همین باعث شده که مرحوم براهنی در کتاب طلا در مس حساب ویژه ای روی مفتون باز کند و البته در این مقوله نه اشتباه کرده است و نه به واسطه آشنایی و ملاحظات مربوط به آن مجامله کرده است.مفتون ، مفتون است و جایگاهش در ادبیات آذربایجان همچون قلل سهند و سبلان ، غیر قابل انکارست.

شعر مفتون پشتوانه به قدمت تاریخ و تمدن آذربایجان دارد و به عبارتی آذربایجانی ترین شاعر ایرانست. 

شعرهایی که در توصیف ماکو، ارک ، تبریز ، ارومیه و سلماس و دریاچه سروده ناظر بر این مدعاست.


مفتون امینی در کتاب فصل پنهان وارد عرصه شعر پسا نیمایی شد.هر چند در این کتاب شعر نیمایی لاچین یکی از آخرین شاهکارهای این شاعر بزرگ است شعر با توصیف لاچین ، پرنده ای  شکاری  و اوج پرواز از تیره عقابان که پرنده مختص این خطه است آغاز می شود:

به کدام رسته است او

دو سه بال بر تر از رسته شاهباز و شاهین

به چه نام هست، لاچین

 و پس از پل زدن به سبلان  و وصف عظمت آن:


 و کجاست خواستگاهش


سبلان سر به دامان ستاره های قطبی

سبلان سنگ بر سنگ

سبلان اوج تا اوج حماسه تا حماسه

....

سبلان پله بر پله تا به قصر ییلاقی حوریان رویا


مجددا به سراغ لاچین برمی گردد و از غم لاچین می گوید ، گویا  با لاچین همذات پنداری می کند و او   را تجلی بلندپروازی های ناتمامش می بیند 

 آنجا که می گوید :

و هلا نشسته این وقت سر دماغه کوه

به چه فکر می کند او 

غم چیست اینکه بر گرد سرش تنیده ابری

غم چیست اینکه یک لحظه نمی کند رهایش

غم  نا پریده هایش

غم نا پریده هایش


با همه اینها کتاب فصل پنهان ، کتاب عامه پسندی نیست .

یک فصل از این کتاب به کارهای بی وزن مفتون اختصاص دارد که در این باره بحث و مناقشه بسیارست.مفتون پیش از این در دو کتاب انارستان و کولاک هم شعر های بی وزن را تجربه کرده است. اما از فصل پنهان به بعد بیشتر انرژی مفتون مصروف شعر بی وزن می شود.که البته بیشتر حکم واگویه بر اساس تداعی و تکرار دارد .بحث در خصوص اشعار اخیر مفتون چون این اشعار همراستا با مضمون این مقاله نیست و بحث را به حاشیه می کشاند  مجالی دیگر می طلبد .

    مفتون امینی در مصاحبه مفصلی که با پونه ندایی انجام داده دلیل گرایشش را به شعر سپید ، آزادی بیشتر در انتخاب کلمات و انتقال معنا دانسته و ضمن مثال آوردن از یکی از شعرهایش 


فرانکو رفته

و اسپانیا مانده است

با تبهای بریده و زخمهای دوخته اش

تاکید می کند همین تبهای بریده و زخمهای دوخته که به تنهایی در یک سطر افاده معنی می کند را اگر می خواستم در شعر نیمایی بیاورم باید چند سطر می نوشتم و باز همان معنا را منتقل نمی کرد.

شعرهای سپید مفتون به هر حال امضای خودش را دارد و بیشتر شعری معنا گرا و بدور از آرایه ها و پیرایه های فرم گرایانه است.مفتون قویا معتقد است که اگر خواننده بفهمد که شاعر سعی کرده با بازی های کلامی او را فریب بدهد و غیر شعر را بنام شعر به او قالب کند متنفر خواهد شد.

در مجموع مفتون امینی یکی از قله های شعر معاصر بویژه در قالب نیماییست.برای حسن ختام  مطلبم را با  فرازهایی از یکی از آخرین شعرهای نیمایی شاعر به پایان می برم: 

سخن بسیار بود و حاصل اما هیچ

و من می خواستم فصل خطابی باشد و حسن ختامی نیز

ولی گفتم فقط بدرود گرمی را دعا گونه


    




    

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد