.

.

دوستت دارم دوستت دارم...و الی آخر»/ نزار قبانی/ ترجمه موسی اسوار


قسمتی از شعر «


حدیثت  فرشی ایرانی است


و چشمانت دو گنجشک دمشقی


که میان دیوارها به پرواز در می آیند


و دلم چون کبوتری بر فراز آبهای دستانت سفر می کند


و در سایه دستبندت در قیلوله ای می آساید


و من تورا دوست دارم


اما از گرفتار شدن در تو هراس دارم


و از یگانه شدن با تو


و در جلد تو رفتن


که آزموده ها به من آموخته است از عشق زنان پرهیز کنم


و از خیزاب دریاها...


من بحث وجدل با عشق تو نمی کنم... که او روز ونهار من است


و من با آفتاب روز بحث نمی کنم


با عشق تو بحث و جدل نمی کنم


که او خود مقدر می کند چه روزی خواهد آمد...چه روزی رخت خواهد بست...


و او خود زمان گفتگو را و شکل گفتگو را تعیین می کند...


...


بگذار برایت چای بریزم، آیا گفتم که دوستت دارم؟


آیا گفتم که من خوشبخت هستم ، زیرا که تو آمده ای...


و حضورت مایه خوشبختی است


چون حضور شعر


چون حضور قایق ها وخاطرات دور...




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد