.

.

کذب / محمد رضا راثی پور



هرچه می گویند و می گفتند

غالبا کذب است و باور کردنش دشوار

میکروفن چون ذره بین آن بانگ نارس را

می کند پروار و پژواکش شود تکرار


کرسی از کرسی نشین سر تر

مستمع از آن وقیح هرزه گو بر تر

جاهل در جلد فاضل رفته سرمست از دروغ خویش

ای بسا فسفر بسوزاند

واژه ها را  دانه دانه گرچه ناهمگون

در پاور پویینت

آن نخ تسبیح اغوایش بگنجاند

یاوه ها می بافد از ذوق و نبوغ خویش!.


هرچه می گفتند و می گویند

غالبا کذب است و باور کردنش دشوار

بی رگان بی تفاوت گرد آن کرسی

گوسفندانند بی انکار

در خیال این همه کت بسته تشویش

هرسوالی پاسخش کابوس استنطاق


کیست با ماژیک قرمز رنگ

خط بطلانی کشد بر این جفنگیات

کیست از افیون ترس و مصلحت رسته

با همین اکسیر تردیدش

تک زند بر برجک لرزان بنگیات!


کفه چالش سبک سنگین اگر می کرد

مدعی انبان پوچش را

از دروغ و مغلطه هرگز نمی انباشت

کرسی اندیشه صاحب داشت.

نظرات 2 + ارسال نظر
کوروش آقامجیدی چهارشنبه 4 اسفند 1400 ساعت 14:00

خیلی زیبا بود استاد . واقعا لذت بردم .

قربان شما

مهدی عاطف‌راد دوشنبه 2 اسفند 1400 ساعت 09:48 http://www.atefrad.com

با سلام و آرزوی سلامتی
نمی‌دانم چرا وقتی شعر دلنشینتان را خواندم به یاد این غزل صادق سرمد افتادم:
میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت
می خواری و مستی ره و رسم دگری داشت
پیمانه نمی داد به پیمان شکنان باز
ساقی اگر از حالت مجلس خبری داشت
بیدادگری شیوه‌ی مرضیه نمی شد
این شهر اگر دادرس و دادگری داشت
یک لحظه بر این بام بلاخیز نمی ماند
مرغ دل غم دیده اگر بال و پری داشت
در معرکه‌ی عشق که پیکار حیات است
مغلوب حریفی که بجز سر سپری داشت
سرمد! سر پیمانه نبود این همه غوغا
میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت

سلام و عرض ادب.غزل زیبایی بود.ممنون از شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد