.

.

روی هوا / محسن صلاحی

روی هوا نشسته‌ست

روی هوا

           ببین


باران و برف و بوران

                  خیسش نمی‌کنند

او از تمامِ پنجره‌ها در رفته‌ست

و خانه‌ای نمانده که او را

در چارچوبِ مسخره‌اش جا دهد


او رفته آن‌طرف‌تر

تا مستقیم زل بزند توی چشمِ شب

و دستِ بازِ خود را

تا دوردستِ سایۀ بی‌انتها دراز کند

و از کنارِ گردنِ باریکِ شب عبور دهد

و یک ستاره از بغلِ گوشِ او بچیند


حتی ازین فراتر

روی شهابکی بپرد کو شناسنامه ندارد

و با شتابِ نورِ ستاره میانِ مشتش

تا آن‌سوی زمان برود

                     ـــ اشک اشک اشک ـــ

و هرچه‌نیست هرچه‌نباشد را

با چشم‌های باز ببیند



روی هوا نشسته‌ست

روی هوا

             ببین.




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد