.

.

مردی که عصایش را قورت نداد / احمد ابوالفتحی

: در همه‌کار سبکِ ویژه‌ای داشت و از جمله در نوشتنِ نامِ خود در ابتدای کتاب‌هایش: باستانی پاریزی (محمد ابراهیم)؛ دکتر در تاریخ – استاد دانشگاه تهران. 


گاه شوخی را از همان اسمِ کتاب شروع می‌کرد. نمونه: در اسمِ مجموعه‌ مقالاتش کلمه‌ی هفت تکرار می‌شد: خاتون هفت قلعه؛ آسیای هفت سنگ؛ نای هفت بند و... گفته بود این مجموعه در هفت جلد منتشر خواهد شد اما اوایلِ دهه‌ی شصت متوجه شد یک جلد دیگر باید به «مجموعه‌ی هفتی» اضافه شود و این مجموعه به «سبعه‌ی ثمانیه» تغییر نام دهد. 


مقدمه‌ی هشتمین جلد سراسر شوخی با اسمِ کتاب است. اسم کتاب «هشت‌الهفت» است و برگرفته از یک شوخیِ ایرج افشار با سبکِ نوشتاری او. در دورهمی‌ای از باستانی پرسیده بودند اسمِ کتابِ بعدی‌ات چیست و او واقعاً نمی‌دانسته اسمِ جلدِ هشتم مجموعه‌ی هفتی را چه باید بگذارد. افشار می‌گوید این هم یک هشلهفی مثلِ باقی کتاب‌هاش و اسمِ هشت‌الهفت از همین شوخی بیرون می‌آید.


مقدمه‌ی جلد هشتم پر است از شوخی با کتاب و با خودش. مثلاً نوشته است: «مخلص گفته بودم هفت تا کتاب با اسمِ هفت دارم اما نگفته بودم تا اولِ هفت یا آخرِ هفت.» این شوخی‌اش به ادعای ناصرالملک قراگوزلو نایب‌السلطنه‌ی احمدشاه قاجار اشاره دارد که بعد از رسیدن احمدشاه به هجده‌سالگی و تاج‌گذاری او گفته بود باید حقوق نیابت سلطنت تا آخرِ هجده‌سالگی به من پرداخت شود.


کتاب‌هایش پر است از اطلاعاتِ ریز و شاید در نگاه اول متفنانه از جوانبِ مختلفِ تاریخ و اجتماعِ ایران (نمونه‌اش همین ماجرای ناصرالملک). ولی در زمانه‌ای که اغلبِ عصاقورت‌داده‌های متفنن شوخی بودنِ کردارشان را پشتِ جدیتِ ظاهری‌شان مخفی می‌کردند او جدیتِ کارش را پشتِ شوخی‌هایش مخفی می‌کرد و خوانندگان بسیاری برای آثارش یافته بود. خوانندگانی که خیلی زود جدیتِ کارش را درمی‌یافتند و اگر چه به‌وقتِ خواندنِ آثارش خنده از لبشان نمی‌افتاد اما در همان لحظه‌های خنده چیزهای درست‌وحسابی‌ای از او می‌آموختند. 

استعدادی بسیار داشت برای آن‌که عصاقورت‌داده‌ای غیرقابل‌تحمل شود. جدیتِ چهره‌اش و خاستگاهِ علمی‌اش و حتی اسمِ بلندبالایش جان می‌داد برای این‌که یکی بشود مثلِ دیگر فاضلانِ والامقامِ دانشگاهی ولی او مسیر دیگری را انتخاب کرد.


مسیرش چندان هم ساده نبود. افشار به شوخی آثارش را هشلهف نامیده بود ولی بسیار بودند کسانی که خیلی جدی او را جدی نمی‌گرفتند. به‌ویژه که محبوب بود و محبوب بودن به‌خودی‌خود جرمِ بزرگی است. 


بسیار گفته می‌شود که ما ایرانیان در جستارنویسی فقیر هستیم. آثارِ او را (و آثار برخی دیگر را) اگر جدی گرفته بودند این را نمی‌گفتند. ولی جدی نگرفته‌اند و با عصایی به کلفتیِ عصایی که او در اواخرِ عمر حمل می‌کرد در گلوهایشان، از کنارش گذشته‌اند.


دیروز سالروز تولدش بود.


#پل_ها  #احمد_ابوالفتحی  

#آفرینش

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد