.

.

قورباغه / سید مهدی موسوی

غزلی از دهه‌ی هفتاد:


«قورباغه قورت بده»، قورباغه‌ای پررو!

مثل سینه‌بندت سبز، مثل سینه‌ات کم‌مو

قورباغه قورت بده، مثل خواب‌هات لزج

زود باش! قورت بده، زودباش‌تر شکمو!!


سینه‌هام رو به جلو، موی مشکی‌ام در باد

می‌نشینم از آرام، روی دسته‌ی جارو

می‌روم کمی بالا روی تختِ یک‌نفریم!

می‌روم کمی پایین توی سایه تودرتو

حسّ شهوت معصوم، هیجان بی‌وزنی

جیغ می‌کشم از «چی»؟ مثل بچّه‌ای ترسو!


زود باش حرف بزن، زود باش گریه بکن

زود باش عاشق شو، زود باش زود بگو...


بچّه‌ی بدی هستی، حبس توی انباری

مثل ترسِ تاریکی، مثل ترس از لولو

بچّه‌ای که می‌خواهد زیر گریه‌ات نزند

به ببخش لج بکند، ببرد یواش فرو...


می‌رود فرو در من یک نفر که می‌لرزد

«میمِ» خم شده از درد، «میمِ» تا ابد کوچولو

ترس دختری غمگین، دوّمِ سه، میزِ ششم

خط‌کشِ دراز شده که فرو رود در او


می‌کند به تو آرام، قورباغه پشتش را

گریه می‌شود در من، ابرهای زیر پتو

قورباغه می‌خوابد، تو هنوز بیداری

فکر شاهزاده و عشق! توی قرن بی‌جادو...


سید مهدی موسوی