.

.

یادداشت افشین علا برای درگذشت اسماعیل خویی



افشین علا، شاعر، در یادداشتی به درگذشت «اسماعیل خویی» واکنش نشان داد و گفت: شعر بزرگانی چون اسماعیل خویی در حافظه تاریخ ادبیات ایران ثبت و ضبط می‌شود. اسماعیل خویی بر مختصات شعر کلاسیک و ضرورت‌های شعر امروز، اشرافی توأمان داشت. چگونه می‌توان غم فقدان شاعری چنین چیره‌دست را نادیده گرفت؟

به گزارش آتیه آنلاین، افشین علا در یادداشتی برای درگذشت اسماعیل خویی نوشت: شعر بزرگانی چون اسماعیل خویی در حافظه تاریخ ادبیات ایران ثبت و ضبط می‌شود. شاعری که از معدود بازماندگان قافله بزرگان کوچ کرده شعر ناب روزگار ما بود و دریغا که به خیل رفتگان پیوست. این فقدان را ضایعه‌ای بزرگ برای شعر معاصر می‌دانم. فرقی نمی‌کند، چه در زمره هم‌فکران سیاسی و هم مشربان فلسفی اسماعیل خویی باشیم، چه در جبهه مقابلش بایستیم، چگونه می‌توان غم فقدان شاعری چنین چیره‌دست را نادیده گرفت؟

متن این یادداشت به گزارش ایلنا، به شرح زیر است:

به مناسبت درگذشت اسماعیل خویی

کوچ ابدی شاعر بزرگ معاصر استاد اسماعیل خویی، همه شاعران و ‌دوست‌داران و نگاه‌بانان بنای رفیع شعر و ادب فارسی را داغ‌دار کرد.

بدیهی است آن‌چه که در تبیین دامنه‌های تأثیر این چهره نامدار بر نسل امروز شاعران ایران اولویت دارد، شعر اوست نه نگرش سیاسی‌اش. هرچند او چهره‌ای معترض بود، اما برازنده نیست که سیمای تمام‌رخ او را تنها در آینه پرزنگار سیاست به تماشا بنشینیم. چراکه این، دانش و ذوق سرشار و استیلای کم‌نظیر او بر معاییر زبان سالم و شیرین و شکوه‌مند فارسی بود که نامش را نزد ایرانیان بلندآوازه کرد. ترسیم چهره‌ای صرفا سیاسی از اسماعیل خویی، تنزل بخشیدن جایگاه او از شاعری بزرگ و ماندگار به یک چهره در میان سایر چهره‌های اپوزیسیون است. البته مخالفان و موافقان جمهوری اسلامی، می‌توانند و حق دارند اسماعیل خویی را به دلیل مواضع سیاسی‌اش دوست بدارند یا مخالفش باشند. اما دریغ است که از چهره بزرگان شعر معاصر تنها به دیدن نیم‌رخی از آنان در قاب عکس لغزان سیاست اکتفا کنیم. متأسفانه کشاکش دیرسال و بی‌سرانجام میان انقلابیون و دگراندیشان، سبب شده است که هضم و باور این ادعا برای بسیاری از مخاطبان دشوار باشد. اما چه کسی حکم کرده است که شاعران بزرگ را فقط در یک گرایش و آئین می‌توان به رسمیت شناخت؟ به زعم من نه تنها این‌گونه نیست، بلکه شعر ماندگار، بی‌دروغ و بی‌نقاب را در آینه آثار همه کسانی می‌توان یافت که به گفته خویش باور دارند و در کردار نیز بی‌تعلقی و آزادگی خود را نشان داده‌اند و به رسالتی که از سر صدق بر دوش دارند، عمل کرده‌اند. حال اگر برخی دگراندیشان و برخی انقلابیون، همه شاعرانی را که مشرب فکری و سیاسی مخالف آنها را دارند -اعم از اصل و بدل- به یک چوب می‌رانند، ما نمی‌توانیم و نباید به این شیوه نابرازنده تأسی کنیم. دست‌کم، شاعران که وارثان گنجینه ادبیات غنی کلاسیک و آموزه‌های نوین نیمای نام‌آورند، نباید در دام این اشتباه بیفتند. اشتباهی که سال‌هاست در دستگاه‌های رسمی تبلیغاتی در داخل و خارج کشور برای مقاصد درست یا غلط سیاسی، و به ویژه در عرصه سیاست‌زده و شبهه‌آفرین فضای مجازی تکرار می‌شود. نتیجه این سیاست‌زدگی غیر حرفه‌ای نیز برآمدن افرادی بی‌مایه و بی‌بهره از ذوق و دانش شاعری، صرفا به دلیل معترض بودن به انقلاب یا هوادار آن بودن است. کما این‌که می‌بینیم چه بسا اشعاری با ساختار سست، و تهی از ظرایف مفهومی و زبانی، صرفا به دلیل مضمون اعتراضی و لحن شبه روشنفکرانه، یا اشعاری کلیشه‌ای و ضعیف، اما با مضامین انقلابی و اعتقادی، مخاطب عام را -از هر دو سو- می‌فریبد و رفته رفته ذهنیت او را از «شعر» به معنای واقعی کلمه، دور می‌کند. البته این تقصیر متوجه برخی از سرآمدان شعر امروز نیز هست که گاه دانسته یا ندانسته، با تشویق و تحسین بی‌مبنا و میدان دادن به افراد بی‌مایه و جویای نام، تشخیص سره از ناسره را برای مخاطبان شیفته اما سرگردان شعر ناب فارسی دشوار می‌کنند. هرچند بر رونق محفل و دایره مریدان خود می‌افزایند! این عده از پیش‌کسوتان، گویی از یاد برده‌اند که در برابر میراث هزار ساله زبان شیرین و شعر تر فارسی مسئولیت خطیری دارند و نباید آن را قربانی خوشامد و سلیقه مدعیانی کنند که تنها به «متفاوت بودن» می‌اندیشند، آن هم به هر قیمتی. حتی به قیمت احتمال آسیب رساندن به پایه و ستون‌هایی که دلیل استواری و مانایی زبان و شعر فارسی‌اند. هرچند جولان فریبنده «توهم» در برابر «تخیل» که رکن وزین شعر و زاینده حقیقت است، غالبا دیری نمی‌پیماید و آن چه که از پس این گرد و غبارها بر زمین می‌نشیند و ماندگار می‌شود، شعر به معنای حقیقی کلمه است. هم از این‌روست که شعر بزرگانی چون اسماعیل خویی در حافظه تاریخ ادبیات ایران ثبت و ضبط می‌شود. شاعری که از معدود بازماندگان قافله بزرگان کوچ کرده شعر ناب روزگار ما بود و دریغا که او نیز به خیل آن رفتگان پیوست. من نیز چون خیل بی‌شماری از اهالی قلم، این فقدان را ضایعه‌ای بزرگ برای شعر معاصر می‌دانم. فرقی نمی‌کند، چه در زمره هم‌فکران سیاسی و هم مشربان فلسفی اسماعیل خویی باشیم، چه در جبهه مقابلش بایستیم، چگونه می‌توان غم فقدان شاعری چنین چیره‌دست را نادیده گرفت؟ گیرم که در اواخر عمر، لحن فروتنانه و حکمت‌آمیز او گاه به چاشنی کینه و ستیز با برخی باورهای ارجمند نیز آمیخته شد. اما کیست که نداند غم غربت و تنهایی با سینه مردان بزرگ چه‌ها که نمی‌کند!

البته شاید عده‌ای بر من خرده بگیرند. چراکه خود را شاعر انقلاب می‌دانم، اما در برابر شعر بزرگانی چون اسماعیل خویی سر تعظیم فرود می‌آورم. در حالی که از جانب برخی هواداران آنان بی‌مهری نیز می‌بینم! ملالی نیست، من شاعرم و با شعر زندگی می‌کنم. پس نمی‌توانم آموزگاران سخن و مهندسان خبره واژگان و مضامین را قدر نشناسم. همان‌گونه که کسی نمی‌تواند عظمت و تأثیرگذاری چهره‌هایی چون اخوان، شاملو، سیمین بهبهانی و... را در شکل‌گیری بنای باشکوه شعر معاصر ایران نادیده بگیرد.

برای شادی و آرامش روح بی‌قرار آن شاعر بزرگ دعا می‌کنم و امیدوارم که ماندگان، بخواهند و بتوانند از میراثی که او به یادگار گذاشت بهره ببرند. به ویژه از آن‌رو که اسماعیل خویی از معدود شاعران پیش‌کسوت روزگار ما بود که بر مختصات شعر کلاسیک و ضرورت‌های شعر امروز، اشرافی توأمان داشت و برای یاری رساندن به مخاطبان، جهت فهم درست‌تر و عمیق‌تر از رموز مانایی شعر، تلاشی بی‌مانند کرد.

کد خبر: 16892

برچسب‌ها

اسماعیل خویی