تو نمیمیری
هرگز
تو نمیمیری
بامدادَستی تو
تو فروغستی
تو امیدستی
تو نه بیضایی
آن شعبدۀ شوخِ گریبانزادی
که فقط میگفت ای انسانها
یا چو دامان
به هر آنسو که بفرمایم
بیچونوچرا
سر بگذارید همه
یا چو گرگانِ درنده
اینک
یکدگر را بشکارید همه!
شهریارستی تو
تو نسیمَستی
تو بهارستی
تو نه رؤیایی
آن خوابِ دُروجآورده
که بگوید همه بتها را
یکسر
بشکن!
که منم تنها! تنها من! من!
تو نمیمیری
هرگز
تو نمیمیری
حافظستی تو
تو فریدستی
تو شهیدستی
تو نه از جرگۀ این رنگ و ریا!
نه ازین راهنمایانِ دغا!
همه اینها که نه تو
میمیرند آری
ـــ یک روز ـــ
اما
تو نمیمیری
هرگز
هرگز!
آری...
اما آخر
این چه دلشورۀ بیگاهیست
ـــ که بهانکارِ من اِستاده
چنین تلخ زبان بگْشاده ـــ
این که میگویم هرگز تو بگو یعنی
حتی امروز
تو نمیمیری آیا؟
t.me/mohsensalahirad