یاد دلگشای تو، سیاوش عزیز!
شبچراغ خاطر من است
شبچراغ قلب بیامان و سخت در نبرد با سیاهی شبانهام
چهرهی همیشه خنده بر لبت نمیرود ز خاطرم
آن نگاه مهربان پرصمیمیت
آن تبسم پر از صفا
آن صدای دلنشین بم
آن کلام دلپذیر الفتآفرین
آن وجود نازنین
هرگزم نمیرود ز یاد
چون ستارهای همیشه روشن است
کوکبیست تابناک
کوکبی که آسمان ذهن من ز تابناکیاش پر است از فروغ
کوکبی که هست بیافول و بیغروب
کوکبی که هست مظهر تمام چیزهای ارجمند و خوب.
□
آرشت که مظهر گذشت بود
و نمونهی یگانهی نثار جان و بذل زندگی
بذل آن برای سرفرازی وطن
و گذشتن از وجود خود برای حفظ مرزهای سرزمین مادری
حفظ یادگار دورههای باستان
حفظ کوهها و درهها و دشتها و بیشهها و رودها و برکهها و چشمههای آن
داده است و میدهد به من همیشه آن معلم بزرگ
درس رادمردی و شهامت نثار جان.
رستمت که بود تهمتن
پهلوان سیستانی دلیر و بینظیر
زابلییل یگانهی شکستناپذیر
قهرمان قصههای پهلوانی حماسه و نبرد
شیرمرد سربلند پشت سر نهادن تمام رنجهای هفتخان و دامهای مرگبار بیشمار آن
داده درس حامی همیشگی داد بودن و سر نترس داشتن برابر ستمگری به من
در مسیر سخت دادخواهی و کمک به مردمان دادجو
در مسیر پرمخافت نبرد با ستمگران.
و سیاوش نجیب و نیکخوی تو که خون او شکفته میشود
هر بهار در هزارها و صدهزارها پر سیاوشان سبز و سرخ
هر شقایقی که میشکوفد آتشین
هر بهار
در میان دشتها و کوهپایههای این دیار
یادگار خون سرخ اوست
هست مظهر و معلم نجابت و وفا به عهد
و نماد راستکاری و درست زیستن برای من.
تا بر این زمین و زیر آسمان این سرای دیرسال زندهام
تا در این دیار دلگشای خاطرات عطربار میکشم نفس
یاد تو نمیرود ز خاطرم
یاد خوب و روشنت، سیاوش عزیز!
سلام و سپاس. البته من این شعر را برای و به یاد سیاوش کسرایی سرودهام که همیشه به او ارادت خاصی داشتم و دارم و برایم خودش و شعرهایش و خاطرهاش همیشه عزیز و گرامی بوده و است. آرش اشاره به شعر "آرش کمانگیر" او، رستم اشاره به "مهرهی سرخ" و سیاوش اشاره به شعر "در آزمون آتش" و عنوان یکی از کتابهایش- "سیاوش در آتش"- دارد.
برایم جالب است که شما برداشت دیگری کرده و سیاوش آواز ایران را در این شعر دیدهاید. باز هم سپاس از اینکه شعرم را خواندید و دربارهاش نظر دادید.
سلام و عرض ادب.شعر زیبایی بود با ایهام تناسبی جالب در مورد این شخصیت اسطوره ای مظلوم و نیز اشاره ای به سیاوش آواز ایران .جناب شجریان.
متاسفانه در اثر نوعی تهاجم فرهنگی حتی اسطوره های ما نیز عاریتی شدند و نتوانسته اند برغم باور پذیر بودن جایی مناسب در حافظه قومی ما داشته باشند لذا هویت ما تا حدود زیادی از این نقیصه آسیب دیده است