.

.

گفت نیما همین لخته خون است.../ میلاد عظیمی



نیما را دوست دارم به خاطر روحیه‌ی نستوهش. ممارست و ثبات و استقامتش. اصالتش. ابتذال‌گریزی‌اش. دستاورد هنری عظیمش. بارآورترین شاخه‌ی شعر معاصر ایران از آن اوست. توانست بی‌آنکه از سنّت شعر فارسی بالمره ببرّد، بدعت‌ها و بدایعی بیاورد که شعر  فارسی را توانگر کند. آفاق شعر فارسی را گسترده کند. خودش نوشت که عروض کهن را به هم نزد بلکه آن را گسترش داد و باثمرتر کرد.  پیشنهادهایش راه گشا بود. سازنده بود. پیشنهادهای نیما راهی بود برای پیراستن شعر فارسی از «تصنّع»؛ برای صمیمانه‌تر کردن شعر. برای نمادین‌کردن شعر و بلیغ کردن خاصیت آیینگی آن . نیما بستری ساخت که پیوند شعر با زندگی آسان‌تر شود.

     این عباراتش را بخوانید. کیمیاست. درس خلاقیت هنری اصیل است: «کار  شعر را می‌سازد و حس٬ کار را و زندگی٬ هر سه را و اطمینانی که به خود لازم است داشتن، همه را برومند می سازد». برومندی میراث شعری نیما نتیجه‌ی کار مستمر و حس شاعرانه‌ی اوست و پیوندی که هنرش با زندگی دارد. نیما حس شاعرانه‌اش را با «خلوت کردن با خود» غنی و «تطهیر» می‌کرد. اجتماعی بودن شعر را مساوی با جلوه‌گری و آوازه‌جویی شاعر نمی‌دانست. می‌گفت شاعر البته باید «درد دیگران» را بشناسد اما این درک و دریافت باید به خلوت شاعر بیاید و در جانش نشت و نفوذ کند و پخته شود و رنگ نگاه شاعرانه او را بگیرد. اینجاست که حضور سیاست در میراث نیما٬ می‌شود "شعر"و نه شعار. ممکن است شعر نیما گنگ باشد و زبانش خام باشد اما "شعار" نیست. شعار نیست چون نیما نمی‌خواست «با تفاخرات و تعینات٬ شعر را ابزار معیشت» بکند. نمی‌گذاشت شعر «کورکورانه در خدمت سیاست، آلت بشود و خراب بشود».

    نیما معتقد بود که «هنر برای "زندگی" است نه زندگی برای هنر». تلقی‌اش از "زندگی" این بود:«انسان همیشه درد می کشد؛ یک انسان واقعی راه تسلّی ندارد مگر به همان دردهای درونی خود چسبیدن».  این درد درونی، درد عام انسانی است. «درد دیگران» است. شاعر باید این درد را بفهمد و بازتاب بدهد: «برای شعر و شاعری چه لازم است؟ مایه‌ای از درد دیگران. پس از آن٬ جان کندن در راه تکنیک. زیرا  زحمت شاعر فقط در این است».  

      برای آموختن «تکنیک»٬ نیما «سربه‌کارخود و بردبار» بود. خواند و خواند: «بخوانید. هیچ چیز ما را نجات نمی دهد جز خواندن». دشنام‌ها شنید و مسخره‌ شد. گفتند «گمراه» است و «بنیان ملیت را خراب کرده» اما او فقط کار کرد و کار کرد: «سالهای متمادی تمرین کردم و دست به زمین مالیده راهی را می‌جسته‌ام و گمشده‌ای داشته‌ام... مسئله‌ی کار٬ مسئله‌ی خردشدن استخوان است. خطری بالاتر از این برای هنر نیست که آدم کار نکند». در خلوت شاعرانه‌اش ساخت و ویران کرد. خود را نقد کرد: «اولین کسی که می‌تازد بر اشعار من خودِ من  هستم. آن را به باد انتقاد و اصلاح می‌گیرم از هر حیث». آن‌قدر به کارش ایمان و اطمینان داشت که از سرزنش هیچ سرزنشگری سست و سرد نشد:« باید مانند دریایِ ساکن و آرام باشی. دارای دو گوش: یکی برای شنیدن آواز حق و درست و یکی برای شنیدن هر نابه‌حق و ناهمواری. باید نیما یوشیج باشی که مثل بسیط زمین، با دل گشاده تحویل بگیری همه‌ی حرفها را».


     نیما با تلخکامی زیست: «به قدری رنج و غصه مرا فشار می‌دهد که راه پس و پیش ندارم. من با فساد و محیط بد هم‌آغوش شده‌ام. زندگی داخلی من را هیچ‌کس نمی‌داند در چه اغتشاش و رنج تحمّل‌ناپذیری است. روح من به قدری از زندگیِ داخلیِ من آزرده ... و کثیف می‌شود که از خودم بیزار می‌مانم. من در خودم در زندگانی خودم تحلیل می‌روم و هیچ‌کس نمی‌داند». 

     نیما با تلخکامی مُرد. وقتی می‌مرد چشم‌اندازش این بود:« بعد از مرگ من٬ خانه‌ی یوش من خراب می‌شود. سهم جنگل را پسر عموهای من می‌خورند. نه کسی را دارم علاقه‌مند؛ یعنی دریابد که کدام شارلاتان بیاید نوشتجات مرا ببرد؛ مأخوذبه‌حیا نشده [و نوشته‌های مرا] به دست آنها بدهد و نه مرا فرزندی باشد برومند. من می‌میرم و آثار درهم‌وبرهم من می‌ماند و از بین می‌رود».


  نیما می‌خواست آیندگان بدانند که :

   «به قول هدایت در زندگی دردهایی هست که آدم را مثل خوره می‌خورد. خوره مرا خورده است. من در گودالی که خوره در گوشت تن من به وجود آورده است٬ تاب می‌خورم. هیچ‌کس نمی‌داند نوشتن و عوض کردن ادبیات فارسی٬ با این‌جور زندگی٬ برای من چه "اعجازی" است. اگر هر کس اعجازی داشته باشد اعجاز من این است که با این زندگی مرگبار، با این زندگی که [به آن] آلوده شده‌ام و همه چیزِ من مشکل می‌شود، باز چیز می‌نویسم. به ضرب "تخدیر" چیز می‌نویسم. به ضرب "تخدیر" من زنده‌ام و هیچ‌کس نمی‌داند».


    به جای اینکه ذهنم را به سوی شواهدی بگردانم که نیما را هم در این تلخکامی مقصّر نشان می‌دهد دوست دارم دل بسپارم به این شعر شهریار:


 وای یارب دلی بود نیما

تکّه و پاره خونین و مالین...

https://t.me/n00re30yah

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد