.

.

سخت گیری / حامد عباسیان



از ترس، از در رفتنت از دستِ توضیحات

از سرنخِ یک جرم در آدامس موزی هات!


هر لحظه توی زندگی زیر نظر بودن

تنها میان جمع ماندن، یک نفر بودن!


از چیزهایی که نمی دانی کجای توست

از دست هایی که چرا در جیب های توست!؟

 

از پرسه هایت زیر پاهای کمربندی...

از چهره ات، هروقت مصنوعی نمی خندی


از چشم هایی که برایت نفرت انگیزند

از اشک هایی که نمی خواهی و می ریزند


غم باد کردن  در دلِ شب های تنهایت

از هر کجای زندگی...بیرون زدن هایت!


از بودنت در مرکزِ بی انتهایی ها!

احساسِ یک سر گیجه روی پل هوایی ها


از بحثِ داغِ نیمه شب ها دورِ یک دله

افکارِ درهم بر همِ یک مشت بی کله!


از ارتباط بچه ها با یک زنِ بیوه

از چوب های نیم سوزِ جعبه ی میوه...


دنبال یک مقصد برای یک سفر گشتن

تا ترمینال شهر رفتن ، باز برگشتن


از پارک های شهر، از قلیان و از چایی

وقتی به چشم کافه ایی ها هم نمی آیی!


تخلیه ی ذهنت از این بی چشم و رویی ها

آرامشِ فکری ت، توی دستشویی ها!


از بغض هایت در مسافر خانه ی شَهرت!

از ساک بستن های بی معنی ت، از قهرت


جای چروکِ اشک هایت روی یک کاغذ

از حال و روزِ شعر گفتن هات، از...

                                         از...

                                            از...

                                              

...در کوله بارت جمع کن ریز و درشتت را

بدجور، خیلی چیزها، خم کرده پشتت را


داری خودت را توی بازی هات می بازی!

این روز ها از کاهِ باید...کوه می سازی!


هر لحظه جزوِ اتفاقاتِ بدِ بعدیست

دوتا خیابان آن طرف تر مقصد بعدیست!


پیش خودت تکرار کن...مرد سفر هستی

دوتا خیابان آنطرف تر خوب تر هستی!


اصلا دوباره می روی یک تخت می گیری

چیز مهمی نیست...خیلی سخت می گیری !


 حامد عباسیان




@sherhaye_yavashaki

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد