رهاکن
رهاکن که از پیرهن خسته ام من
کجا رفت؟
کجا رفت آزادی تن؟
که سیبی که می خواست می چید
دری را که می خواست می زد
و خوابی که می خواست می دید
رها کن
رهاکن که از دست من خسته ام من
کجا رفت؟
کجا رفت آزادی از من؟
که از خواستن دور می شد
که مجبور و مختار می رفت
که وقتش پر از نور می شد
رهاکن
رها کن که از تنگنای سخن خسته ام من
کجا رفت؟
کجا رفت شور ت تن تن
که هشیار بی هوش می شد
که حساس و بی حس می رفت
که یخ می شد و جوش می زد
رها کن
رها کن بچرخم در آفاق تن تن ت تن تن.
در آفاق تن، تن.
12/2/98