رولان بارت، «اتاق تاریک» را به شرح عکسهایی که از منظر او دارای پونکتوم هستند اختصاص میدهد. آنچه که این کتاب را برایم جذاب میکند دقت و مسالهیابی بارت در عکسهاییست که برای ما در نگاه اول معمولی مینماید. بارت کوچکترین مساله را که میتوان به راحتی از آن رد شد کشف و توصیف میکند. نقطهی کور عکس را میبیند و جلوی چشممان میگذارد بارت این نقاط کور را پونکتوم(زخمزننده) مینامد و همان را نقطهی جذابیت عکس میداند. بارت به عکسهایی که هیچ نقطهی زخمزننده و مسالهآفرینی ندارد و همه چیز را عریان و شفاف نشان میدهد علاقهای ندارد. و در این مورد عکسهایی از بدن عریان را مثال میزند و آنرا کسلکننده میداند و هرزهنگاری مینامد اما عکسهایی را که در پردهی تاریکروشنی پنهان و آشکار میشوند قابل تامل و مطالعه میداند. بارت چنین ذائقهی فیلسوفانهای دارد از خوشنشینی و رکود فکر بیزار است و اگر چنین بستری، اندیشه را محاصره کند خود دست به مسألهآفرینی خواهد زد. در لذت متن چنین خود را نمایانده است وقتی که از متنهای خواندنی بیزاری میجوید و طالب متن سادیستی میشود و متن نوشتنی را ترجیح میدهد. در اس/زد، سارازینِ بالزاک را نمونهی یک متن نوشتنی میداند، متنی که از ذائقهی کلیشهشدهی بورژوازی سرمیپیچد و پرده از چهرهی معصوم اشرافیت برمیدارد و ماسک تقدس و بیدغدغهگی را کنار میزند.
در ایران اکثریت میپندارند که وقتی بارت سخن از مرگ مولف و مرگ معنا میکند منظورش هرج و مرج در دستور زبان است درحالیکه من در هیچکدام از آثاری که بارت آنرا به عنوان متنی که در سایهی مرگ معنا نوشته شده معرفی میکند چنین هرج و مرج و بیمعنیگری پستمدرنیستهای ایرانی را ندیدم منظور بارت از مرگ معنا، مرگ معنای از پیش روایتشده و سنتشده است. آنچه کلیشه شده و بورژوا به خواندنش عادت کرده قابل براندازی میداند تا چهرهی نیهیلیستی فرجام بشر را نمایش میدهد. بدفرجامی زیستن را شایستهی نوشتن میداند نه عاقبتبهخیری سادهلوحانهرا.
در اتاق تاریک هم بارت همین فیلسوف مسألهجو است. آنچه را که دیگران بینقصش میپندارند بارت از آن عادتزدائی میکند و چون گوهریابی که با چیرهدستی از میان خروارها سنگ و کلوخ گوهر مطلوبش را کشف میکند پونکتومهای تصاویر را مییابد و با تعابیر بهتآوری تشریح میکند.
https://t.me/postmodernliterature