عباس عارف زاده روز پنجم اسفند ۱۳۲۹ در شهرستان خاش، سیستان. از کودکی شیفته ی شعر و ادبیات و هنر بود. از سال ۴۹ به تحصیل ادبیات به دانشگاه تهران رفت و تا به امروز ۴۶ سال است در تهران زندگی می کند. از جوانی به شکل جدی و سخت کوشانه ای به سرودن شعر و خوشنویسی پرداخت. عباس عارف در خوشنویسی، خود را شاگرد به زبان خودش استاد الاساتید حسن میرخانی می داند و با مباهات می گوید که “استاد حسن میرخانی بزرگی هنرمند و یگانه بود نه تنها در خط نستعلیق، بلکه در همه ی عرصه ها و هنوز هم که نزدیک به سی سال است در گذشته، استاد من است.”
او درباره ی شعرش می گوید: از این استادان در شعر آموختم و هنوز هم می آموزم:از فرو ریختن ها
ویولونِ فـقـرِ بی نوا
زوزه ها می کشد بر
فرقِ تهران – خیابانِ ولیِّ عصرش-
از خود می رود سگِ ولگرد
گوش هایش راستِ آن
استخوان وَزه ی درد
اما یک تارِ مویش تکان نمی خورَد شهرِ تکیده ی دروغ و دود
تنها
آدَمیدَد باید باشی ، ببینی و
ندَود آتش به رگ هایت ، نترکد استخوانت در کنارِ دریا دریا طلای سیاه،
نَـنـگاه!