اشاره:
لطفاً
برای شعر بودجه تعیین نفرمایید! لطفاً کنگرهی شعر و مسابقهی ادبی
برگزار نکنید! لطفاً از چاپ اولین مجموعه شعر شاعران جوان حمایت
مالی نفرمایید!
مرحمت فرموده و دیگر شب شعر برگزار نکنید. اصلاً
مرحمت فرموده ما را مس کنید. به خاطر خدا دیگر به ما سکه طلا و سفر
سیاحتی و زیارتی جایزه ندهید. ما شاعریم و نمیخواهیم که برای
تولید آمار و ارائهی بیلان کار مسئولان فرهنگی، حاصل ذوق و اندیشه
و احساس و عاطفه و رنج خود را به پای تریبونها بریزیم. ما شاعریم
یا لااقل در آینده شاعر خواهیم شد، اما با چاپ اولین مجموعه شعر از
دانشجویی و شاگردی و مطالعه و آموختن و تجربه دست برمیداریم و یک
شبه استاد میشویم و کسر شأن خود میدانیم که برای یاد گرفتن
مقدمات، زانوی تلمذ در محضر استاد به زمین بزنیم. ما جوانیم و پس
از برگزیده شدن در فلان کنگرهی سراسری و فلان مسابقهی پر سر و
صدا خجالت میکشیم که بگوییم هنوز حتی مروری شتابزده بر آثار
بزرگان شعر دیروز و امروز نداشتهایم. وقتی که صاحب عنوان کشوری و
سرآمد شاعران جوان میشویم، ناگزیریم تظاهر کنیم که خیلی مطالعه
میکنیم و خیلی کتاب میخوانیم، اما آنگاه که در روخوانی قرآن،
که مهمترین منبع فرهنگ و زبان و اندیشه و چه میگویم حتی
مهمترین منبع فنون بلاغت و صناعات ادبی شاعران بزرگ و شاهکارهای
شعر فارسی است، آری آنگاه که در روخوانی قرآن هم درمیمانیم،
روی آن را نداریم که پشت رحل قرآن و رو به روی استاد زانو بزنیم
و خاضعانه یک حرف و دو حرف و یک آیه و دو آیه بیاموزیم و پیش
برویم. ما شاعریم و حائز بالاترین رتبهی شعر جوان در این سرزمین
شعر و ادب شدهایم، اما قصههای قرآن را بلد نیستیم. قصههای
شاهنامه را نخواندهایم، با داستانهای کلیله و دمنه از طریق
کارتونهای تلویزیونی آشنا شدهایم، از مثنوی جز چند بیت نمیدانیم.
ما شاعر امروزیم، یعنی ما کارگران پارهوقت و روزمزد مدیران و
صاحبمنصبان فرهنگی هستیم. آنها برای هزینه کردن اعتبارات و
ارائهی بیلان کار به ما نیاز دارند، ما هم برای امرار معاش به
سکهها و پاداشها و هزینهی سفرهای مسابقات نیاز داریم. ناشران
برای استفاده از وام و گرفتن سهمیهی کاغذ و فیلم و زینک باید چند
عنوان کتاب در سال منتشر کنند و ما برای آنکه خودی نشان بدهیم و
سری توی سرها در بیاوریم و برای آن شندرغاز حقالتحریر و البته
برای خرسندی حاصل از امضا و اهدای مجموعهی خودمان به این و آن،
ناگزیر همهی تجربهها و سیاهمشقها و خط خطیهای خود را کتاب
میکنیم.
تصمیمگیرندگان و برنامهریزان و دلسوزان(!) فرهنگ و
ادبیات برنامه درست میکنند و بودجههای کلان میگیرند و سفره را
میاندازند و نان را قسمت میکنند، نوشابه و کیک و شیرینی را قسمت
میکنند، سکهها و سفرها و تقدیرنامهها را قسمت میکنند، هر چیز را که
باد کرده باشد قسمت میکنند و سهم ما را هم میدهند. اما خوب معلوم
است که سهم هر کس به اندازهی خودش است. ما شاعر جوان هستیم و
شعر خواندهایم آنها مدیریت کلان فرهنگی و مالی و اداری خواندهاند
و لابد بیشتر از ما سرشان توی حساب است و میدانند که چگونه سهم
خود را لحاظ کنند، میدانند که چگونه آمار بسازند و مصاحبه بفرمایند و
دربارهی تلاشهایشان دربارهی گسترش فرهنگ و ادبیات داد سخن بدهند.
ما
شاعریم و حق داریم که فریاد بزنیم شعر قابل آمارگیری نیست، شعر
برای شمردن و نمودار کشیدن و ارائهی گزارش کار پدید نمیآید.
برآمدن
و رشد کردن و بالیدن یک شاعر نیاز به زمان دارد. آموختن، مطالعه،
تجربه، تأمل و خلوت اندیشه، سالها وقت میخواهد. رشد شعر و بالندگی
شاعران جوان و تعمیق تجربههای شاعرانه هیچ سنخیتی با سالنهای
بزرگ و نورافکنهای زیبا و دوربینها و پوسترها و مصاحبهها ندارد.
لطفاً اعتبارات فرهنگی را بین آنهایی که حساب و کتاب سرشان
میشود، تقسیم کنید و اجازه بدهید ما به شعر و به اندیشه و احساس و
عاطفه و زیبایی و خلاصه به زندگی بپردازیم. عزیزان! بزرگان!
مدیران محترم! لطفاً کاری به کار شعر نداشته باشید.