.

.

دیوارها / محسن صلاحی راد



متروک و مرده‌ریگ و بلاتکلیف
درمانده پشتِ خانه‌ی همسایه
در های‌وهوی ساختمانی که پای آن
انبوهِ کارگرها
سیمان و ماسه را
با کاسه‌های زخمی پیمانه می‌کنند
                                  و می‌نوشند ...

***
ما خم شدیم و با هم خندیدیم
هرچند
دیوارهای شهر
از تلخ‌گریه‌های شهیدان
پُر بود

ما
در گوشِ هم به‌نجوا
از عشق و از جوانی گفتیم
هرچند
دیوارهای شهر
از نعره‌ی بلندِ شهیدان
پُر بود

ما رویِ یکدگر را،
بی‌آن‌که کس ببیند، بوسیدیم
هرچند
دیوارهای شهر
از طرحِ خون‌شکفته و آشفته‌ی لبانِ شهیدان
پُر بود

سرشار از شرارِ هوس‌های بی‌امان
در جانِ یکدگر
آویختیــم
       هرچند
دیوارهای شهر
از هستیِ یگانه و دریای خونِ پاکِ شهیدان
پُر بود...
از هم جدا شدیم
هر یک به‌سویِ خانه‌ی خود رفتیم
هرچند
دیوارهای شهر
از ازدحامِ قاطع و پیوندِ پُرشکوهِ شهیدان
پُر بود.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد