متروک و مردهریگ و بلاتکلیفدرمانده پشتِ خانهی همسایه
در هایوهوی ساختمانی که پای آن
انبوهِ کارگرها
سیمان و ماسه را
با کاسههای زخمی پیمانه میکنند
و مینوشند ...
***ما خم شدیم و با هم خندیدیم
هرچند
دیوارهای شهر
از تلخگریههای شهیدان
پُر بود
ما
در گوشِ هم بهنجوا
از عشق و از جوانی گفتیم
هرچند
دیوارهای شهر
از نعرهی بلندِ شهیدان
پُر بود
ما رویِ یکدگر را،
بیآنکه کس ببیند، بوسیدیم
هرچند
دیوارهای شهر
از طرحِ خونشکفته و آشفتهی لبانِ شهیدان
پُر بود
سرشار از شرارِ هوسهای بیامان
در جانِ یکدگر
آویختیــم
هرچند
دیوارهای شهر
از هستیِ یگانه و دریای خونِ پاکِ شهیدان
پُر بود...
از هم جدا شدیم
هر یک بهسویِ خانهی خود رفتیم
هرچند
دیوارهای شهر
از ازدحامِ قاطع و پیوندِ پُرشکوهِ شهیدان
پُر بود.
سهشنبه 21 فروردین 1397 ساعت 20:00