آن زن خطیــــر بــود که می فرمود : در خاطرم خطـور ندارد مرگ
جایی که با غــزل نفسم جاری است ، پروانه ی عبـور ندارد مرگ
تا زنده ام به کســوت درویشی ، دور از من است ننگ بداندیشی
سرمستم از ترانه ی بی خویشی ، راهی مگر به گور ندارد مرگ
تــا داده ام جـــزای بـــدی نیکی ، بــی وحشت از تلافی تاریکی
حتی بــه مــن گرایش و نــزدیـــــکی ، از قرنهای دور ندارد مرگ
بــا هـــر غزل به سبک اهــورایی ، با رنگ و بوی تازه ی نیمایی
اهریمن است و حســـرت بینایی ، جـــــز دیدگان کور ندارد مرگ
در بیت بیت هـــر غـــزل نابم ، از بس چــــــراغ عاطفه می تابم
شـــور «حیـــات طیّبـــه» می یابم ، آنجا که درک نور ندارد مرگ
هردم «خطی ز سرعت و از آتش» ، بارنگ اشتیاق رقم می زد
بــر هـــر ورق ز دفتـــر عمـــر من ، کاینجا دل حضور ندارد مرگ
هشتاد و هفت سال شکیبایی ، در خانه ای به وسعت شیدایی
آموخت بـــر ســـریـــر توانایی ، آخـــر مـــرا کـه زور ندارد مرگ
مـــرد آفـــــرین زنان دیارم را ، از من وصیت این که به صد معنا
وقتی عفـــاف باشــد و استغنــا ، در خانه ای ظهور ندارد مرگ.
سلام بر استاد عزیزم که سالها از راهنمائی های خواندنی تان در نشریه جوانان استفاده و تلمذ کرده ام.
مرثیه زیبائی در سوگ سیمین سروده اید که در بیت بیتش با تضمین های زیبا یاد و خاطره ان شاعره بزرگ را گرامی داشته اید.چشمه طبع زلالتان همیشه جوشان باد
درود بر عزیز دلم جناب خوش عمل
از این که اینجا نیز سروده های ارجمند شما را می خوانم شادمانم . همیشه سرودهای شما برایم آموزنده است. بسیار چیزها از شما و سرودهای شما آموخته ام .
براستی که غزل را زیبا می سرایید . بی هیچ سخنی این غزل زیبا بود .
ارادتمند شما / پیام سیستانی