۱
باد را زین می کند اسبی که گویی در دهانش ؛ بوسه ها مفهوم شبدرهای باران خورده را دارند
او به شبدرهای باران خورده خوشبین است
عشق ؛ گویی اسب مست و بی خیال جلگه ی آنسوی پرچین است.
****
۲
دشت ؛ آهو را صدا زد , گفت : آهو جان
تا فراسوی فراموشی
با من امشب باده می نوشی ؟
****
۳
گفته بودی آسمان هق هق نخواهد کرد ؛ - خواهد کرد ؛ خواهد کرد
زندگی را دق نخواهد کرد ؛ - خواهد کرد ؛خواهد کرد .
دق شدم از ابرهای آسمان ؛ دلگیرم از باران .
****
۴
زندگی از برکه ای پرسید :
آخرین حرفی که داری چیست ؟
- زیست باید ؛ زیست باید ؛ زیست باید ؛ زیست .
پیام سیستانی
چهارشنبه 31 تیر 1394 ساعت 19:35
درود جناب سیستانی عزیز
پیشتر ها از من ایراد می گرفتند که بعضی از سطر های شعرهای سه سطری ام بسیار طولانی است، چون هر انچه را که با عنوان " سه گانی " در دنیای مجازی می خواندم، سطر های کوتاه و حتی یک کلمه ای بود که تنه به تنه ی کاری کلماتور و البته از نوع موزونش می زد. از روزی که با شعر های سه سطری شما آشنا شده ام بسیار امیدوارتر شده ام که طولانی شدن یک یا دو سطر از یک شعر سه سطری دلیل بر حشو و... نیست و برای بیان خیلی از حس ها احتیاج است که از کلمات بیشتری یاری گرفت .
برای همین است که شعر اول و سوم شما را بیشتر دوست داشتم . هر چند که دومی در نوع خودش بسیار زیبا و خواندنی بود
زنده باشید
مثل همیشه دلپذیر.
نمیدانم چرا همیشه فکر می کنم از پیشوند فرا استفاده ی درستی نمیشود. فرا سوی خاموشی دیگر خاموشی نیست همانطور که فرا سوی دریا یعنی بعد از آنجا که دریا تمام میشود جایی که دریا تمام میشود دریاتر نیست. در حالی که امروزه آن را به این معنی به کار می برند. فراسوی دریا را به معنی دریا به اضافه ی چیز یا چیزهایی دیگر. شاید بشود آن را در جاهایی که نگاه به بالا یا پایین است بکار برد مثلا فرا سوی کوه را به مسامحه بلندتر از کوه گرفت نمیدانم به نظرم قابل قبول نیست.
سلام و عرض ادب خدمت جناب سیستانی
خدمتتان عارضم که چون مطالب جناب عباس نژاد خیلی دیر آماده شد نتوانستیم فرصت کنیم که این مطالب را در صفحه اول نشریه بگنجانیم و ناچار یک ستون اضافی تشکیل دادیم
درود بر جناب راثی پور و جناب عباس نژاد
گوبا نسخه ویراستاری نشده ی شعر بنده را نشر کرده اید .. نسخه درستش را فرستاده بودم. در شعر دومی / را / جا افتاده است که نبودش وزن را به هم می ریزد و شعر را دچار مشکل وزنی می کند...
دشت آهو را صدا گفت آهو جان
تا فراسوی فراموشی
با من امشب باده می نوشی ؟
که اگر درست شود بسیار سپاس گزار خواهم بود.. چون هر کسی سرچ کند با همین ایراد کپی خواهد کرد و بازنشر....
پیام سیستانی
درود بر جناب راثی پور عزیز . سپاس از مهربانی تان. بی تردید شادمان شدم از این که سروده های ناچیز بنده را خوانده اید . بی هیچ گمانی همه سرودها با هم همسنگ نیستند . من نیز آن شعر را دوست دارم. بسیاری از این سرودها برایم افزون بر شعر پ.نه ای نشان دادن توان وزن و نیز ساختمان جمله و فعل فارسی دری برای جادار نشان دادن زبان است. در گمان من هر مصرع می تواند چندین جمله را در خویش جای دهد به شرط آن که به بحر ظویل و پرگویی دچار نشود . تصویر ها چون باران ببارند و به جای یک قطره و یک مرکز چندین مرکز داشته باشد و یا چندین دایره... در هر روی اینگونه شعر ها برایم آزمونی برای کشف توان های زبان و ساختمان جمله است..با نقدها و گفت و گوهای شما و دوستان دیگر می تواند مسیر درست خود را بیابد . بی پرده عرض می کنم که شعر امروز نوی ما نیاز به خانه تکانی و نقد دارد اما دریغا که دوستان ما گویا به جنگ ننوشتن رفته اند و سوگند یاد کرده اند که چیزی ننویسند.. باید این سنت ننوشتن را شکست...وگر نه می پوسیم و زبان شعر ما زنگار خواهد زد... همیشه چشم به راه نقدهای شما هستم . و هرگز نیز نمی اندیشم که با من همسو هستید یا نه.. مهم این است که بنویسید .. مهم این است که بشکافید .. واکاوی کنید و برای خوشایند شاعر ننویسید...راستی چندین ساعت تلاش کردم تا شعرهایم را در سیولیشه بیابم . آخر سر هم دست به دامن گوگل شدم.. با این بخش بندی شعرها و نشر شعرها و نوشته ها در چند جای مختلف برخی از شعر ها و نوشته ها خوانده نخواهد شد... چون نشانی مشخصی ندارد... شاید هم مششکل از من باشد که نتوانستم بیابم .
ارادتمند شما / پیام سیستانی
سلام و عرض ادب خدمتتان
شعرچهارمتان را بسیار پسندیدم که موجز بود و دارای معنائیی عمیق در لایه های پنهانش
برکه نماد ایستائیست اما در عین حال ماندن به هر قیمت