دختر برگ رُزم ... چه شکوفا شده است!
و چه سبز است امروز،
و چه شفاف و بلورین که تو گویی عکسش از پشت نگاهم پیداست؛
ماهی قرمز دریای جنوب،
در سرابی موّاج، به زیارت آمده است.
راه شیری چه شلوغ است امروز .. راهیان دوشادوش !
حیف .. که کمی پست و بلندی دارد.
عشق آغشته به رنگ،
که از آن .. ؛ مرشد قونیه صحبت می کرد:
«عشق هایی کز پی رنگی بود،
عشق نبود عاقبت ننگی بود»
شاید این را میخواست:
رنگ ها را قاطی،
تا که بیرنگ پدیدار شود[1]؛
وه چه اندازه شگفت،
شبنمی تازه روی برگ گلی..
و نسیمی تازه،
و کمانی رنگین،
تا کجا قصد چه کاری دارد،
بُنه دانی را آیا.. قصد یغما دارد؟
یا گیسوی نخلی را تا پریشان سازد.. یا ببافد از نو،
و اقاقی ها را و شقایق ها را و زمرد ها را،
آه.. بید مجنون جا ماند؛
و گل آبی زرد قرمز؛
که یورو.. و دلار.. خون بهایش هستند؛
تا نوازش بکند؛
دست و پایم را من نیز ... جمع باید بکنم،
تا کمانگاه هماره رنگین ... زیر راه شیری سر زند باز از نو،
و درودی از نو ... و دوباره بدرود !
1394/3/21- مشهد.
--------------------------------------------------
[1] . سفید تنها جمع نوری همه رنگهاست. و سیاه یعنی نبود مطلق هیچ رنگ و نور به طور کلی. و در آسیبی که رنگ بر روی افکار می گذارد می گوید:
«چون که بیرنگی اسیر رنگ شد،
موسیی با موسیی در جنگ شد»
با تشکر از عزیزانی که نظر داده اند به عرض می رسانم که:
این شعر در توصیف شاعره ای بی نظیر سروده شده است که در زلالی روح و زیبایی روان و طروات ذهن و شکوفایی احساس و بی همانندی اخلاصش تمثیلات و تخیلات شعری تا نیمه این سروده را حکایت می کند.
از نیمه تا آخر سروده بیان گونه گونی فراورده های ذوقی وی را که در پرده های رنگارنگ نمود می یابند به تصویر می کشد که در حکم یک رنگین کمان عصر یا صبح بهاری است.
همین و بس.
سلام و عرض ادب
به خاطر این شعر زیبا از شما تشکر می کنم
سلام
همان طور که خواننده بالائی فرمودند منظور مولوی از رنگ عرض هاست.عرض ها هم چیزی هستند مثل غرض ها و عقده ها
جوهر باید پاک باشد تا پذیرای حقیقت باشد
شغر جالبی خواندم.
اختلاف نمایش در سه سطر آخری معنادار است؟
منظور مولوی از رنگ عرض است ، محدودیت ها ، تقیدات و امتیازات اعتباری خارج از ماهیت. ظاهرا شاعر هم منظورش همین بوده است.