هوای باغ و سکوت و دو بیت پاییز و ...
هوای آتش از طعم دوست لبریز و ...
من و تو، خش خش برگ و هوای بارانی
غروب ریخته بر روسری جالیز و ...
مرا دوباره به آغوش حرف دعوت کن
بگو که من بنویسم تو را و یک ریز و ...
نگاه شو نگاهی که آب آب شویم
من و انار به لبهای شهر تبریز و ...
غروب پا به شبی چنگ میزند در من
به جنگ تن به تنت میکشم چو چنگیز و ...
چقدر جمعه ، صدا کن مرا از این تبعید
که بی تو حوصلهام گشته است سر ریز و ...
دخیل بسته به گیسوی باد منتظرم
از استخاره بکن دل ، نِگاه! برخیز و ...
مرا دوباره به آغوش حرف دعوت کن
هوای باغ ، من و تو دو بیت پاییز و ...
#زیبادرودگر
1401/6/18
https://instagram.com/dobeit_kooche?utm_medium=copy_link