شاعر احساس مرگ خواهد کرد، وقتی از عشق بیخیال شود
غنچهاش در بهار خشک شود، میوهاش بر درخت کال شود
عشق یک لحظهست و دیگر هیچ، در دل آشوب هست و در سر هیچ
یک معمای گنگ و آخر هیچ، حاصلش جبر و احتمال شود
عشق یعنی چراغ خانهی قلب، آسمانیترین ترانهی قلب
عشق باید در آستانهی قلب، متولد نگشته چال شود
به خدا و به حضرت عباس، دوستت داشتم به طرزی خاص
شاعر احساس دارد و احساس، مستحق است پایمال شود
به تو گفتم که دوستت دارم، به تو گفتم که دوستت دارم
به تو گفتم که دوستت دارم ... با زبانی که کاش لال شود!
شاعر اما به مرگ نزدیک است، قبر تنگ است قبر تاریک است
کاش نزد فرشتگان عذاب، اول از عشق تو سوال شود!
مثل دیوانگان غرق جنون، مثل نانی که میزنم در خون
عشقمان مثل لیلی و مجنون، بین آیندگان مثال شود
بعدِ تو این دلِ خراب گرفت، شاعر انگیزهی شراب گرفت
تو که رفتی زمان شتاب گرفت، روزها هفته ماه سال شود
شاعر از واژه میتراشد لعل، یا که میسازد از حقیقت، جعل!
گاه بر میخ میزند گه نعل ... شاعر اینگونه در خیال شود!
جاویدنام
#محمد_زمان_گلدسته
#زمان_گلدسته
@besme_rabbel_ghalam