1-وارد فضای مجازی که شدم برگ به برگ تصویر دکتر رضا براهنی بود و صدا و شعرش و بعد خبر سفر ابدی اش تقریبا هیچ اهل هنر و فرهنگ و ادبی نبود که به او اشاره ای نکرده باشد.خبرداشتم که مدتی است بیمار شده چون سالها بودکه به قول اهالی دنیای مجازی دنبالش می کردم و برایم حال وهوا و گفتار و نوشتار ش مهم بود، پس با دریغ واندوه، من هم شعر»نیامد« او را باصدای خودش انتخاب کردم و به جمع دوستان پیوستم وزیرش نوشتم »...ودیگر نخواهد آمد.»
2- پیش از این ها اهل ادب و شعر دوستان اگرکسی را دوست داشتند و نامش را می بردند حتما یا دیوان و یا کتابهای آنها را درکتابخانه خود، نگهداری می کردندبه دست می گرفتند، می خواندند ، به نمایش می گذاشتند و به دیگران توصیه می کردند. مثلا کمتر کسی را میشناسیم که اهل ادب و شعر و دوستدار آن باشد و
،»و در خانه و کتابخانه اش ، آثاری از معاصران مثل »اخوان«، »شاملو فروغ«، » سپهری«، »شهریار«، »سیمین«، »سایه« را نداشته باشد یا کتابهای« نادرپور«، »مشیری«،»شفیعی کدکنی«، »خویی«، »م.آزاد« ، »عمران«صلاحی« و... همچنین کم نیستند کسانی کهحتی کتابی از »کارو«، »مهدی، سهیلی« و ... درخانه خود دارند. تازه ازکتابها ودیوانها گذشته
لااقل اشعار یاابیات و تکه هایی از آثار این نامداران رابه حافظه خود سپرده و بارها آنها را به زبان آورده اند؛ امّا واقعا نمی دانم چندتن از دوستانی که برای براهنی پست گذاشته اند کتابی ازاورا به دست گرفته یا دردسترس دارند یا چه کلامی از او را به حافظه خود سپرده اند
3 - یادم هست درایّام نوجوانی بود ، داشتم ازاین شاخه به آن شاخه ادبیات و شعرمی پریدم که به نام »رضا براهنی« بر خوردم و کتاب »طلا درمس« ش کتابی قطور که نمی توانستم آن را بخرم ولی در کتابخانه عمومی شهرم کرمانشاه آن رایافتم و نمی دانم چند نوبت به سراغش رفتم و همانجا در سکوت آن را ورق زدم وخواندم، امّا اعتراف می کنم با ذوق و پسند آن دورانم جوردر نمی آمد بخصوص کهداشت به شخصیت های چون »اخوان« و ... که اکتشافات اولیه
من برای ورود به دنیای ادب بودند می تاخت ) نقد می کرد(، به همین خاطر هم انجادر کنار نوشته هایش در کتاب چیزهایی یاد داشت می کردم که مثلا جواب گفته باشم و (اگرآن کتاب هنوزهمانجا باشد )لا اقل چهل و چندسال ازآن زمان می گذرد آن چیزکها که نمی دانم آیا ارزشی هم دارد یا نه باید در همان کتاب باقی مانده باشد امّا بعدها برای آشنایی بیشتر کتاب » کیمیا و خاک « ش را هم خریدم و شاید بیست و چندسال پیش بود که دربه در دنبال » خطاب به پروانه ها و چرا دیگر شاعر... نیمایی نیستم « گشتم تا در فضاهای مجازی، آن را پیدا کردم و برداشتم و
4 - نمی دانم چگونه بگویم که به خودم و دیگران بر نخورد امّا به نظرم ادبیات رسمی بعد از انقلاب »دوران بازگشت« دیگری را آغاز کرد، دورانی که سردمداران
جوانترش داعیه ی پشت سر گذاشتن و به فراموشی سپردن همه ادب قبل از انقلاب با همه ی آثار و افکارشان را داشتند تا آنجا که اگر به دوستی (که البته دیگردرعالم
ادب نماند وفکرکنم به مدیریت و بعدهم تجارت هنر روی آورد) وقتی پیشنهاد کردم»که باید آب را از سرچشمه برداشت و در یافتن راه آینده باید به »اخوان« و»شاملو
و... توجه داشت، چنان نگاهم کرد که انگار کفر گفته ام. یا در جایی از یکی ازشهرت یافتگان جوان آن دوران دیدم که به همشهریانش تاخته بود که چرا در مقاله ای نام از بت های شکسته شده ی گذشته آورده است
5- اعتراف می کنم من هم از »دکتر رضا براهنی« همان چیزهایی را خوانده ام و می دانم که دیگران دیده و خوانده اند و هیچ ادعایی در بیش شناسی یا همراهی و
درک همه گفتار و کردارش را ندارم ولی می دانم از همان نوجوانی از شعرهایاو،» منشی زاده « ، »چالنگی«، » آتشی«، »رویایی«، »حقوقی«، »احمدرضااحمدی« و... چه درمجلات و چه کتابهایشان نمی توانستم بگذرم
6 - پس از دور ی خود خواسته از محافل رسمی شعرو ادب روزگار مدتها بود که مثل ،فرزندی نا اهل مخفیانه از خود، به هر کوچه و پسکوچه و کوی و برزنی سر می
زدم و انواع مجلات غیررسمی و مجازی و ... را از نظر می گذراندم که بدانم در دنیاهای دیگر چه خبر است تا اینکه یکی از سه شنبه هایی که به تهران رفته بود
شیطنت وار، بدون سلام و عرض ادب به تعقیب »دکتر شفیعی ی
کدکنی پرداختم تا ببینم جلو دانشگاه به کجا می رود و چه می کند و ... دکتر گرچه به چند انتشاراتو کتابفروشی شناخته شده سر زد ولی دیدم که مثلا کتاب »پاریس در رنو « را هم انتخاب کرد و خرید ... پس من هم زیاد نا اهل نبودم
7 - در کنار و همزمان با ادبیات رسمی انقلاب، ادبیات و شعردیگری در جریان بود ـ که به دلایل مختلف جای تحلیل آن اینجا نیست ـ جریان پیدا کرد که از یکسو سعی
داشت خود را از قافله پیشرفته بزرگان قبلی جدا نکند و از سویی دیگر داعیه دارشعر و ادبیات آوانگارد بود هر چند دسترسی ما شهرستانیها به آنها محدود بود ولی
چه در دفترکارروشنفکران و چه در زیرزمین خانه خودشان کلاس وجلسه هامی گذاشتند و محفل ها می آراستند خبرهایش به ماهم می رسید
8- من مدتها بود که درلاک خود نمانده بودم و لااقل دست در دست خود و به تنهاییمی خواستم سرازهمه جا در بیاورم، شاعران نقاش، ادیبان دگراندیش، پیروان
ادبیات ترجمه ای، پست مدرنیستها و ... جوانها و نو جوانانی که به هر قیمت نمی خواستند پشت هیچ قله و دیواریازقافله شهرت و جایگاه سازی برای خودجا بمانند، پس یا دست به دامن پیران راه باز کن زده بودند و یا خود به دریای بی پی می زدند و دست برقضا پیرانی هم بودند که به هر دلیلی راهشان می دادندیا راهشان می بردند
9- حالا مدتی است نوینی و خط شکنی و آوانگاردی و پست مدرنیستی و ... همه گیرشده و مدعیان جوان چه با اشاره ی یکی دو پیر کهن کار متفاوت اندیش، چه شورش وار
حتی به غزل هم یورش برد اند ( داستان غزل نوو رهروان ازیادرفته اش چیز دیگری است ) و به پوست کندنش کمک کرده اند، چه رسد به نیمایی و
سپید و ... مدتی است که دیگر مانیفیست ها صادر شده و مکتبهایی حتی با یک پیرو سر برآورده اند، همه بزرگ و بنیانگذار و آوانگارد شده اندو ادبیات پراکنده
ومتفاوت بال وپرگسترده است و مدعیان متفاوت فراوانی حتی در شعرو شاعری کهن، پیدا شده اند و دیگر شاید بتوان گفت برخی ازگرد وخاک ها هم خوابیده است
10 -اینک شاید به جایی رسیده ایم که برای ادبیات و شعر و شاعری فارسی هم دیگر مرجع و بزرگان و پیران را نمی توان مشخص کرد و درگاهی شده که باید گفت هرکه خواهد گو بیا و هرکه خواهد گو برو ... به هر حال همین است و ارزش گزاری برای آنچه امروز اتّفاق می افتد چندان آسان نیست و باید منتظر ماند که آینده منتقدان منصفی را ببار آورد تا به حساب وکتاب این روزگاربرسند
11- البته نقش سیاست و سیاست باز ی و سیاست ورزی چه ازسوی غالبان و چه مغلوبان در بارور یا خاموش کردن جریانهای فکری و فرهنگی و ادبی ـ که براهنی
گاه در بطن آن قرارداشت ـ چیز دیگری است که در این یاداشت به تغافل از آن.گذشته ام تا درازدامن نشود
12- هر چه هست همین است، همینی که به دور ازارزش گزاری ها، در جریان»است و پیش می رود و زندگی می کند. وهمین »هرچه هست حاصل گفتار و ،
رفتار و نوشتار »رضا براهنی « هاست که می خواستند چیز دیگری باشند و حرفهای دیگری بزنند تا با گذشته هایی که آنها را ببار آورده فرق داش باشند یا ستیزه کنندبود
سید مرتضی معراجی - هفتم فروردین