.

.

چالۀ استعداد سخنی با آنان که رفتند، آنان که ماندند و آنان که می‌آیند / مسعود راستی‌پور



چند سالی است که می‌بینم افراد «مستعدّ»(۱) از جایی ضربه می‌خورند، اما نمی‌فهمم از کجا. آنان را در دبیرستان دیده‌ام و در دانشگاه هم: با توپّ پر رفته و با باک خالی بازگشته. آنچه می‌نگارم شاید بیرون از حوزۀ تخصّص من باشد و قطعاً موضوع یک یادداشت کوتاه مجازی نیست، موضوع مقاله‌ها و کتاب‌هاست؛ اما می‌خواهم لبّ آن چیزی را که در این ده-پانزده سال دربارۀ مقولۀ استعداد دیده و دریافته‌ام با شما در میان بگذارم تا شاید موجب شود در برخی باورها (که اگر دست‌کم ماهی یک بار در آنها بازاندیشی نمی‌کنیم قطعاً باورهای غلطی هستند) بازنگری کنید و آنگاه مرا نیز، اگر بر غلطم، از خطا بیرون بیاورید:

از این سو. معلّم وظیفه دارد به هر کسی با هر حدّی از توان درس بدهد. اگر معلّمی سال‌هاست که نتوانسته هیچ کس را، آنطور که باید، بپرورد مشکل از دانشجویان «کم‌هوش» و نالایق نیست؛ آن معلّم در کار معلّمی کم‌توان است. آن معلّم شاید «باهوش» باشد -شاید-، شاید باسواد باشد، شاید محقّقی برجسته باشد، اما معلّم بدی است. آموزگاران «نابغه»‌پرورِ «هوش‌ربای» را همه دیده‌ایم و حاصل کار ایشان را همه دریافته: هیچ (نک. ادامه). شاید بهتر آن باشد که با هم رودروایسی نکنیم و از اینکه «کم‌هوش» و «کم‌استعداد» و «معمولی» و «غیردرخشان» بپندارندمان -و اصلاً باشیم، که هستیم، گو باش!- نترسیم؛ این چرخۀ معیوبِ «استعدادیابی» و «نخبه‌پروری» سوراخ گشادی دارد و آن سوراخ دارد «نخبه» و «معمولی» را یکجا به باد می‌دهد. دست از این تباه‌کاری برداریم!

از آن سو. دانشجو آن کسی است که چیزهای کمی می‌داند و آمده که چیزهای بسیاری بیاموزد. دانشجویی که پیش از آموختنِ چیزهای بسیار اثری از خود به جای می‌گذارد «نخبه» و «نابغه» نیست، معلّمِ بدی دارد (۲). اگر دانشجو به دانشگاه رفت و دیگرانی را دید که چیزهایی بلدند و خود را «معمولی» و «کم‌استعداد» پنداشت، درست دریافته‌است. حالا وقت آن است که بکوشد تا بیاموزد و تخصّصی کسب کند و آنگاه با توجه به نتیجۀ کار خود، و به‌ویژه بر اساس آرای منتقدان منصف خود، دریابد که آیا فرد قابل و کاردانی هست یا نه. دانشجویی که پیش از خواندنِ بسیار و آموختنِ بسیار خود را «نخبه» می‌پندارد حتماً توهّم دارد و دانشجویی که پیش از آموختنِ ادبیات (حتّی در همان حدّ وزن و قافیه!) معتقد است باید فراتر از ادبیات کار کند حتماً دچار توهّم یا مُد است؛ و اینها همه نتایج «معلّم بد» است. دانشجویان عزیز! شاید از این سخن در شگفت شوید، اما: ادبیات فارسی سخت است و شما ادبیات فارسی نمی‌دانید؛ اوّل بیاموزید، سپس ساده بینگاریدش.

***

از میان آن کسان که سال‌هاست «بااستعداد» و «کم‌استعداد» و «بی‌استعداد» را به طرق مختلف هدر می‌دهند، یکی هم منم. من البته زمانی معلّم بوده‌ام و آنطور معلّم برجسته‌ای نبوده‌ام و جزو جایی هم نبوده‌ام و نیستم، ولی می‌دانم که آن آموزگاران «نابغه»پرورِ «هوش‌ربای» که گفتم، حاصل کارشان «هیچ» نیست، چیزی است فاجعه‌بارتر از هیچ: «بی‌استعداد» را «بااستعداد» می‌پندارند؛ «بی‌استعدادِ بااستعداد پنداشته» را متوهّم می‌کنند؛ «بااستعداد» بی‌سروصدا را سرخورده می‌کنند؛ «کم‌استعداد» فروتنِ پرشوروشوق را نومید می‌کنند...! گاهی هم البته دانشجوی «مستعدّ» را درست می‌یابند، اما آنطور زیر فشار این استعداد می‌گذارندش که حتی درسش را هم نتواند بخواند، نکند نتیجه‌ای را که «از او انتظار دارند» نگیرد و معلوم شود که مستعد نبوده و از خودش نومید شود. مخلص کلام، کمر بسته‌اند به راندن هر کس که پشت نیمکت کلاسشان می‌نشیند: یکی را به چالۀ یأس و دیگری را به چاه توهّم. استادان گرامی! بهتر نیست به‌جای کشف استعداد به کار خودتان، که ظاهراً تدریس است، بپردازید؟ دانشجویان عزیز! درست‌تر نیست که خودتان را با حاصل کارتان (که سال‌ها پس از دوران دانشجویی‌تان به‌درستی دیده خواهد شد) محک بزنید و به‌جای آنکه به «نخبه» یا «معمولی» بودن خود بیندیشید درس بخوانید؟ 

———————

(۱). بیشترِ کلماتی که در این نوشته در گیومه می‌گذارم آن کلماتی است که اکنون از کاربرد آنها احتراز دارم یا معتقدم که کاربرد آنها و بها دادن به آنها غلط یا زیان‌بار است.

(۲). ممکن است دانشجویی از سال‌ها پیش از ورود به دانشگاه در زمینه‌ای آموزش دیده‌باشد و اکنون در آن زمینه اثری از خود بر جای بگذارد؛ همچنان نبوغی در کار نیست و او نیز سال‌ها مشغول کسب مهارت و دانش بوده‌است. غالب مواردی که من دیده‌ام البته از این دست نیستند و همان «معلم بد» دست‌اندرکار بوده‌است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد