حق داری ای سکوت که رسوائی مرا
با طبل بی صدایی خود فاش میکنی
و از سر گرانی دردت
با این زبان به کام کشیده
پرخاش میکنی
حق داری
اظهار درد را
سر بر کدام شانه گذاری
ماخائفان خاموش
سنگیم وهیچ چیز نمی فهمیم
ما را مجال حرف زدن هیچ کس نداد
حتی برای لحظه کوتاهی
ازما کسی نپرسید
آیا در این دقیقه که محکوم میشوید
حرفی برای گفتن دارید
آنگاه
مشت رئیس محکمه بر میز دادگاه
آهنگ تیره بختی مارا نواخت باز
ما را مجال حرف زدن هیچ کس نداد
تا چشم باز کردیم
اشباح عرصه های دسیسه
در نی نی فسون شده چشمهای ما
صدها هزار شعبده کردند
خوردند
بردند
ما پشت میله های تماشا
ماندیم ودم زدن نتوانستیم
زیرا که در تشنج آغاز اعتراض
لب ناگشوده خیل رفیقان مهربان
بر پندهای مسخره کردند استناد:
زنهار کاین زبان بود از بهر حفظ جان*
هشدار! میدهد سر سبزت زبان به باد**
آنگاه
دریافتیم حنجره اعتراض را
دستی که می فشارد معمولا
دست شفیق دوست دلسوز ست
نه پنجه های دشمن
آه ای دروغ شیرین آزادی
ای کاش کوچه باغی بودی
تا من شبانه مست شراب شوق
آواز کوچه باغی میخواندم
افسوس
ما را مجال حرف زدن هیچ کس نداد!!!
بهمن 1374
*زبان در دهان پاسبان سرست
**زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد