April is the cruellest month, breeding
Lilacs out of the dead land, mixing
Memory and desire, stirring
Dull roots with spring rain.
Winter kept us warm, covering
Earth in forgetful snow, feeding
A little life with dried tubers.
Summer surprised us, coming over the Starnbergersee
With a shower of rain; we stopped in the colonnade,
And went on in sunlight, into the Hofgarten,
And drank coffee, and talked for an hour.
◾️The Waste Land
◾️◾️T. S. Eliot
آوریل پرجورترین ماههاست
گلهای یاس را از سرزمین خشک میرویاند،
خاطره و آرزو را درهم میآمیزد،
و ریشههای تیرهرنگ را از باران بهاری میلرزاند
زمستان گرممان میداشت،
زمین را به زیر برفی نسیانبار میپوشانید
و حیاتی حقیر را از چشمههایی خشکیده توشه میداد،
تابستان مهبوتمان ساخت، در اشتازن برگرسه،
با رگباری از باران فرارسید، و ما به زیر ستونها پناه بردیم،
و در هافگارتن، در آفتاب رفتیم
و قهوه نوشیدیم، و ساعتی گفتوگو کردیم.
◾️سرزمین ویران
◾️◾️ترجمهی حسین رازی، حمید عنایت و چنگیز مشیری
آوریل نابهکارترین ماه است، گُشْن میدهد
از خاکِ مرده میرویاند یاسها را، به هم میآمیزد
خاطره و خواسته را، میانگیزد
ریشههای لَخت را با باران بهاران.
زمستان گرممان نگهداشت، پوشانید
زمین را به برف فراموشی، نوشانید
معیشتی خُرد با غدههای خشک ریشگان.
تابستان غافلگیرمان کرد، سر رسید دریاچهی شتارنبگر
با شرشر رگبار؛ ماندیم پای ستونهای رواق،
و توی آفتاب باز راه افتادیم، توی هفگارتن،
و قهوه نوشیدیم، یک ساعتی هم حرف زدیم.
◾️ارض باطله
◾️◾️ترجمهی محمود مسعودی
آوریل ستمگرترین ماههاست، گلهای یاس را
از زمین مرده میرویاند، خواست و خاطره را
به هم میآمیزد، و ریشههای کرخت را
با باران بهاری برمیانگیزد.
زمستان گرممان میداشت، خاک را
از برفی نسیانبار میپوشاند، و اندکحیاتی را
به آوندهای خشکیده توشه میداد.
تابستان غافلگیرمان میساخت، از فراز اشتارن برگرسه
با رگباری از باران فرامیرسید، ما در شبستان توقف میکردیم،
و آفتاب که میشد به راهمان میرفتیم، به هوفگارتن
و قهوه مینوشیدیم، و ساعتی گفتوگو میکردیم.
◾️سرزمین هرز
◾️◾️ترجمهی بهمن شعلهور
آوریل بیرحمترین ماه است
یاسها را از خاک مرده میرویاند
خاطره و اشتیاق را به هم میآمیزد
با باران بهاری ریشههای خوابرفته را بیدار میکند.
ما را گرم نگه داشت زمستان
با برف فراموشی زمین را پوشاند
با ریشههای خشک کمی زندگی داد.
غافلگیرمان کرد تابستان
با رگباری از جانب استارنبرگرسی
میان ستونها پناه گرفتیم و بعد به آفتاب رفتیم،
به هوفگارتن، قهوه نوشیدیم و ساعتی گپ زدیم.
◾️سرزمین ویران
◾️◾️ترجمهی محمود داوودی و خلیل پاکنیا
آوریل ستمگرترین ماههاست:
از زمین مرده گلهای یاس میرویاند
یاد و هوس درهم میآمیزد
با باران بهار ریشههای بیحال را برمیانگیزد
زمستان ما را گرم نگه داشت
زمین را در برف فراموشی پوشانید
با خشکیده ساقههای زیرزمینی
زندگی ناچیزی را پرورانید
تابستان بر ما شبیخون زد
زرد اشتانبرگرزی
با رگباری دررسید
در ایوان پناه بگرفتیم ـــــ
آنگه که آفتاب نمایان شد
سوی هوفگارتن روان شدیم
قهوه خوردیم و ساعتی گفتوگو کردیم.
◾️دشت سترون
◾️◾️ترجمهی پرویز لشکری
آوریل بیرحمترین ماههاست:
از خاک مرده گل یاس
میرویاند،
خاطره و خواهش را
در هم میآمیزد،
و ریشههای افسرده را با باران بهاری
برمیانگیزد.
زمستان گرم نگاهمان میداشت:
زمین را با برف فراموشی
میپوشاند،
و حیات ناچیزی از نک ریشههای خشک
مینوشاند.
تابستان غافلگیرمان میکرد:
بر فراز اشتارنبرگرزه رسید و رگباری بارید.
ما در میان ستونها پناه گرفتیم.
در آفتاب به راه افتادیم و در هوفگارتن
قهوهای خوردیم و ساعتی صحبت کردیم.
◾️سرزمین بیحاصل
◾️◾️ترجمهی جواد علّافچی
جورِ فروردین نگر چون برمیارد ناز و نرگس از زمینِ مُرده، از گِل؛ خَلْطِ یاد و آرزو چون میکُنَد با مورمورِ ریشهی لَس، ریشهی افسُرده، زیرِ نمنم نیسان.
زمستان گرمِمان میداشت، قوتِ لایموتِ ساقه در آوندِ خشکِ نیمهجان و گوش تا گوشِ زمین برفِ فراموشی.
و تابستان که غافلگیر میبارید روی تُرکمنصحرا چه رگباری، و ما در اوبه میماندیم، دستاغوش.
و چون وامیگرفت و گوش تا گوشِ هوا خندان، ساعتی گپ در کنارِ دشت گرگان، پای چای نیمهگس در استکانهای کمرباریک، تمامِ عیشِ عالم بود.
◾️ارض موات
◾️◾️ترجمهی بیژن الهی
| تاریکجا |