این خانه را قرار بر این است
هر شام، شام بازپسین است!
گویی سرشت طرفه ی این خاک،
با طعم خون و فقر عجین است
هرگوشه را که می سپری، در تو
احساس ترس، چله نشین است
گویی که سایه ات به خیانت،
با دشنه ای نهان، به کمین است
هر روز، بی نصیب ز خورشید
شب نیز، بی ستاره ترین است
بر بام، گرد مرده نشسته
داغ ستم، به پشت و جبین است
تا قله می کشانی و فردا
آن بار، باز روی زمین است
#علیرضا_طبایی