به دایی عزیزم، علی اشرف بیعامریان
چه آتشیست در آفاق آسمان کبود
که سرکشیده به هر سوی آن تنورۀ دود
بر این کرانه دگر رهروی نمیگذرد
که تیره شد همه اقصای هر چه بود و نبود
بنال بلبل بیدل که در سراسر باغ
نماند نام و نشانی ز گل از آتش و دود
سخن به ناله درآمیز در ترانه که باز
حریرِ قول و غزل را نه تار ماند و نه پود
در این هوای نفسکُش به گوش کس نرسد
بجز طنین غم انگیز نالۀ بدرود
چه جای حرف و حدیث است و رایِ هم سخنی
که نیست در سر یاران هوای گفت و شنود
هوا گرفته و دل تنگ و آسمان خاموش
نه سوز نالۀ نی ماندّ و نه نوای سرود
بخوان به سوگ شقایق در این چمن غزلی
که وقت گریۀ بید است و گاه نالۀ رود
در این چمن که عزادار سرو و لاله شدهست
از این بهار دل انگیز نورسیده چه سود؟
به سوگواریِ آن شهسوار شیرین کار
ز ما به خیلِ سواران داغدیده درود
چنان ستوه خموشی گرفت عرصۀ باغ
که در ضیافت گل کس ترانهای نسرود
نهالِ صبر مرا بین که بعدِ عهدِ خزان
نه از مجاهده کاهید و نه جوانه فزود
تهران- شهریور 1398
#اقبال_مظفری
https://t.me/joinchat/AAAAAEKCF61dHmskkML-UA