.

.

رنگ جهان / محمد علی شاکری یکتا

 


گقتند : عاشقیم و جهان را برایتان..

گفتند و موج کینه روان شد

در جویبار ذائقه ی شهر

شهر از کتاب و خنده تهی 

تصویر های تازه خیابان را

پر کرد

دیواری از دروغ بنا شد

بر بام قلعه های قدیمی

بت های تازه نشستند

و بندگان تازه پرستیدند.

سلول انفرادی قدرت

کاخی رفیع 

در مصرع قصیده ی صد شاعر

با برق سکه های طلا در چشم

اجرای حکم سهروردی و حلاج

تکفیر پیر توس 

و انحلال رسمی پندار نیک.

رنگ جهان پرید.


با من کسی بگوید

این چکمه های مندرس از کیست

این چکمه های خاک خورده

پای کدام حرامی را

بر گُرده ی زمین

کوبید

که آه

تا اوج خشکسالی انسان

پیچید ؟ 

رنگ جهان پرید

رنگ جهان که جلوه ی عشق و ترانه بود

آواز غمگنانه ی ما را بهانه شد.


گفتند عاشق اند 

و حرمت و کرامت باران را 

می خواهند

که پاکتر 

با خاک سرزمین به درآمیزد

گفتند و

دشنه ها ی بدی گل کرد

در سینه ها شکست

صدها تبسم گلرنگ

مثل پرندگان زخمی تالاب های دور

هنگام دور خیز گلوله که می خزد

زخمی ترین شیار 

آماج بوسه های ممتد هر تازیانه شد.

***


https://t.me/mayektashakeri

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد