صورتم را به این مجسمه های سفید ببندم، کبوتران مرا بخورند
از سینه ام نفت بیرون میزند
و سینمایی که عاشقش بودم
تیرباران شده
زخمت را از گیجگاه من بیرون نکش
ما انارهای منفجر ی بوده ایم
در مرزهای بی تسکین
از انگشتهایمان
وقت نوشتن، اشک میآمد
نه! زخمت را از گیجگاه من بیرون نکش
هوا پر از صفیست که میرود رویاهایش را به جنگ ببازد
کافههای سرخاش را روشن کند
و روی عرصهی سیمرغ آدمخوار
بلند بنویسد: کرانهی آواتار
من به استعاره امید ندارم
تنها دیوارم را با دیوانگی از این حروف، جدا کردهام
مردن به وقتِ تیرآهن!
به وقتِ من
که اطراف این النگوهای زخم شدهام
مردن به وقت جان
به وقتِ «آفتابکاران»
ای تابیده بر جدای خیابان
زخمت را از گیجگاه من بیرون نکش
هوا نبود، قصه نیست
تنها سینهی من است که سینما به سینما جِر میخورد
در این شراب، شاهرگم را میزنند.
#پگاه_احمدی
#شدّت
#جماعت_تعطیل
jamaat_e_taatil@