پسلرزهها و لرزهها،
ـ یک لحظه، از جنبش نمیمانند!
تا بوده و بودهست،
هر روز خشت دیگری از پایههای کهنهی پوسیده، میریزد
دیوار و سقف و هرچه... فرسودهست!
آیا نمیبینند؟...
ـ یا خوابند!
ـ یا... امّا نه، بیدارند!
*
همسایهها، چشمانتظارانند!
موران و موش و موریانه،
ـ در نهانِ سقف و در، ناخوانده مهمانند!
دیوارها، از پایه، ویرانند
آن خواجه و، این خواجگان... افسوس!
امروز هم، مانند دیروز و پریروز
در بند نقش و رنگ ایوانند!
#علیرضا_طبایی