مهدی اخوان ثالث شاعری بود «زبانآور» بدین معنی که بیش از دیگر امکانات بیان هنری، بر هنرمندیهای زبانی تکیه داشت. زبان شعر اخوان از جهات گوناگون قابل بررسی است و این وارث قصیدهسرایان کهن، در حوزههای واژگان، ترکیبات و ساختار جمله بسیار بدایع دارد که پرداختن به همه در این مجال ممکن نیست.
اما آنچه من در اینجا میخواهم بر آن تمرکز کنم و البته فهرستوار نمونههایی طرح کنم، بعضی شیرینکاریهای زبانی است که در در مسیر طنز تلخ شعر اخوان خوش افتاده و حلاوتی و ظرافتی در کلام ایجاد کرده است. بعضی از این هنرمندیها در شعر شاعران پس از اخوان ثالث هم قابل ردیابی است. حالا این میتواند به تصادف باشد، یا بر اثر مطالعهی شعر اخوان و تأثیرپذیری از او.
1
یکی از این هنرمندیها نوعی قرینهسازی است، یعنی مصراعی یا بیتی را در جایی دیگر از شعر تکرار کردن، با جابهجایی موضع یا رویکرد کلام. یک نمونهاش در شعر «سگها و گرگها» از کتاب «زمستان» رخ نموده است، آنجا که وقتی از زبان سگها روایت میکند، زوزهی باد را به صدای گرگ تشبیه میکند و وقتی از زبان گرگها روایت میکند، برعکس:
آواز سگها:
ـ «زمین سرد است و برف آلوده و تر
هوا تاریک و توفان خشمناک است
کشد ـ مانند گرگان ـ باد زوزه
ولی ما نیکبختان را چه باک است؟»
آواز گرگها:
ـ «زمین سرد است و برف آلوده و تر
هوا تاریک و توفان خشمگین است
کشد ـ مانند سگها ـ باد زوزه
زمین و آسمان با ما به کین است؟»
نظیر این هنرمندی در شعر «کتیبه» از کتاب «از این اوستا» هم دیده میشود، آنجا که در ابتدای شعر و در زمان امیدواری، «شب شط جلیلی بود پر مهتاب» و در زمان نومیدی پایان شعر، «و شب شط علیلی بود». اما بهترین مورد آن به نظر من آنجاست که در شعر «مردم و مرکب» از کتاب «از این اوستا» شعر فردوسی را تضمین میکند. ما این بیت فردوسی را به یاد داریم که
ز سم ستوران در آن پهندشت
زمین شد شش و آسمان گشت هشت
یعنی چنان گرد و خاکی به هوا شد که یک طبقه از زمین کنده شد و به طبقات آسمان افزوده گشت. و این از اغراقهای خوب شاهنامه است.
اخوان هم در شعر «مرد و مرکب» آنجا که از تاختن آنان سخن میگوید، همین مضمون را در چند نوبت به کار میبرد، البته با لحنی طنزآمیز.
در نوبت اول:
خسته شد حرفش که ناگاهان زمین شد شش
و آسمان شد هشت
زان که زانجا مرد و مرکب در گذر بودند
در نوبت دوم:
گفت راوی: خسته شد حرفش که ناگاهان زمین شد پنج
و آسمان نه
زان که زانجا مرد و مرکب در گذر بودند
در نوبت سوم:
خسته شد حرفش که ناگاهان زمین شد چار
و آسمان ده
زان که زانجا مرد و مرکب در گذر بودند
2
در آن مثال «سگها و گرگها» نوعی مناسبت کلام با گوینده را میدیدیم. اخوان در این کار استاد است و در مقامهای گوناگون و از زاویهدیدهای مختلف، لحنهای مختلفی از کلام را برمیگزیند. او بدون شک در این کار از پیشینیان خود بهره گرفته است، به ویژه از فردوسی و ایرج میرزا چنان که در مقالاتش گاهی به این ظرافتها در شعر فردوسی و ایرج اشاره کرده است.
یکی از نمونههای خوب رعایت تناسب لحن کلام با مقام و زاویهی دید، در شعر «میراث» از کتاب «آخر شاهنامه» است، آنجا که وقتی از تاریخ سخن میگوید، کلام به شدت باستانگرایانه میشود:
این دبیر گیج و گول و کوردل، تاریخ
تا مذهّب دفترش را گاهگه میخواست
با پریشانسرگذشتی از نیاکانم بیالاید
رعشه میافتادش اندر دست
در بنان درفشانش کلک شیرینسلک میلرزید
حبرش اندر محبر پُرلیقه چون سنگ سیه میبست
و بلافاصله پس از آن، در نقل قول از امیر، لحنی پادشاهانه مییابد:
ـ «هان، کجایی، ای عموی مهربان! بنویس
ماه نو را دوش ما با چاکران در نیمهشب دیدیم
مادیان سرخیال ما سه کرّت تا سحر زایید
در کدامین عهد بوده است اینچنین یا آنچنان، بنویس»
تناسب لحن کلام با مقام سخن و شخصیت گوینده در شعر «مرد و مرکب» از کتاب «از این اوستا» در اوج است. به واقع بخش عمدهای از زیبایی این شعر، مدیون طبیعت گفتار در آن است. مثلاً آنجا که راوی ماجرا حتی باری عبارتی را به اشتباه نقل میکند و سپس بلافاصله آن را تصحیح میکند:
گفت راوی: ماه خلوت بود اما دشت میتابید
نه خدایا، ماه میتابید اما دشت خلوت بود
نمیتوان گفت که علی معلم در مثنوی هجرت از این هنرمندی اخوان متأثر بوده است؟ آنجا که میگوید:
حوریب بر دامان سینا جایگاهی است
نی نی، غلط شد، جایگاهی نیست، راهی است
3
یکی از ویژگیهای طنز در شعر اخوان این است که شاعر کمتر آن را بروز میدهد. یعنی اگر طعنهای در کلام هست، فقط با ساختار کلی عبارت و معنی کلام است که قابل فهم است. دیده باشید کسانی را که کاملاً جدی و حتی خشک سخن میگویند، ولی کلامشان از عمق طنزآمیز یا طعنهآلود است. اولین نمونهی بارز آن در شعر «چاووشی» از کتاب «زمستان» است:
بهل کاین آسمان پاک
چراگاه کسانی چون مسیح و دیگران باشد
که زشتانی چو من هرگز ندانستند کان خوبان
پدرشان کیست
و یا سود و ثمرشان چیست
رویکرد محتوایی سخن شاعر در اینجا مورد نقد ما نیست و آنچه اینجا منظور ماست، کلمات «زشتان» و «خوبان» است که شاعر بدون این که تصریحی در کلام بکند، روشن است که به طعنه به کار میبرد.
مثال دیگر صفت «عادل» برای «امیر» در شعر «میراث» است:
زان که فریاد امیر عادلی چون رعد برمیخاست
و نیز در همان شعر سخن از «ذرّات شرف» در خون آن اشخاص است:
نزد آن قومی که ذرّات شرف در خانهی خونشان
کرده جا را بهر هر چیز دگر، حتی برای آدمیت، تنگ
خنده دارد از نیاکانی سخن گفتن که من گفتم
این هنرمندی اخوان هم در شعر «مرد و مرکب» به اوج میرسد. به گمان من این شعر از نظر ظرافتهای بیانی و طنز خاص شعر اخوان، در میان آثار او در اوج است.
بشنو اما زان دلیر شیرگیر پهنهی ناورد
گرد گردان گرد
مرد مردان مرد
که به خود جنبید و گرد از شانهها افشاند
چشم بردراند و طرف سبلتان جنباند
رو به سوی خلوت خاموش غرش کرد، غضبان گفت:
ـ «های!
خانهزادان! چاکران خاص!
طرفه خرجین گهربفت سلیحم را فراز آرید.»
4
تضمین و تلمیح در شعر اخوان بسیار است. بهترین تضمینها و تلمیحهای اخوان هم به گمان من در آن جایهاست که شاعر شعری را از مقام جد، در مقام طنز به کار میبرد و به واقع این نه یک وامگیری ساده و بیخرج، بلکه یک کار هنری است. نمونهی خوب این تضمین در شعر «میراث» است، آنجا که میگوید:
تا گشودم چشم، دیدم تشنهلب بر ساحل خشک کشفرودم
پوستین کهنهی دیرینهام با من
اندرون ناچار مالامال نور معرفت شد باز
هم بدانسان کز ازل بودم
شاعر به کلام سعدی اشاره دارد که «اندرون از طعام خالی دار / تا در او نور معرفت بینی» و آنچه به کلام او حلاوتی خاص میدهد، کلمهی «ناچار» است.
و تضمین هنری دیگر، همان است که در شعر مرد و مرکب و از بیت «ز سم ستوران...» فردوسی دیدیم.
5
یک هنرمندی دیگر که من در شعر اخوان فقط یک بار دیدهام ولی همان هم مهم است، تعویض یک کلمه در حین تضمین است. در شعر «آنگاه پس از تندر» در کتاب «از این اوستا» میخوانیم:
در لحظههای آخر بازی
ناگه زنم، همبازی شطرنج وحشتناک
شطرنج بی پایان و پیروزی
زد زیر قهقاهی که پشتم را به هم لرزاند
دیدم که شاهی در بساطش نیست ـ گفتی خواب میدیدم ـ
ملاحظه میکنید که شاعر تعبیر کنایی «آهی در بساط نداشتن» را به صورت «شاهی در بساط نداشتن» بازسازی میکند. گویا این «شاهی» در اینجا هم خود «شاهی» است و هم «آهی».
این یک هنرمندی بسیار کارآمد است. اما تا جایی که من دیدهام در شعر اخوان هم کم رخ داده است و و در شعر دیگران نیز. فقط احمد عزیزی در چند جای آن را آزموده است، از جمله در این بیت از مثنوی «نبش قلب» کفشهای مکاشفه که خود نام مثنوی نیز همین هنرمندی را در خود دارد.
گشت سارالله روی آسمان
رد شود از کوچهی رنگینکمان
ملاحظه میکنید که ترکیب «سارالله» با استفاده از «ثارالله» ساخته شده و در عین حال «سار» را یادآوری میکند یا در این بیت از مثنوی «جنگل انجیرها» از همان کتاب:
گاه جنگ روس میبینم به خواب
کوه کیکابوس میبینم به خواب
اینجا «کیکابوس» هم از «کابوس» یادآوری میکند و هم از کاووسشاه.
***
باری، دایرهی هنرمندیهای زبانی اخوان ثالث بسیار گسترده است و اینها برای شاعران امروز بسیار سودمند میتواند بود. من خود وقتی به مجموعهی آثار ناچیزم نگاه میکنم، ردّ پای بسیاری از این هنرمندیها را در آنها میبینم، به ویژه در شعرهایی که رنگ و بویی از طنز دارد و من در طنز، غالباً از اخوان و نیز ایرج میرزا متأثر بودهام. در این چند بیت، شاید اثر هنرمندیهایی که از اخوان ثالث ذکر کردم، محسوس باشد.
الغرض ماییم بیداردل و سرهشیار
خنجر از کف نگذاریم، مگر وقت فرار
و این را بسنجید با این پاره از شعر «آخر شاهنامه»:
دیدهبانان را بگو تا خواب نفریبد
بر چکاد پاسگاه خویش، دل بیدار و سر هشیار
هیچشان جادویی اختر،
هیچشان افسون شهر نقرهی مهتاب نفریبد
و در اینجا
یک عده هم که پاک و شریفاند و سربهراه
ناچار با کمال شرافت غنی شدند
در اینجا هم کاربرد طعنهآمیز صفتهای «پاک و شریف» و هم کاربرد کلمهی «ناچار» یادآور مثالهایی است که از اخوان در این مورد آوردم.
و در اینجا
اندرون هر یکی از معرفتی پُر دارند
سر به یک ـ بی ادبی میشود ـ آخور دارند
تضمین از شعر سعدی تا جایی که به نظر من میرسد، متأثر از اخوان است.
اینها موارد آشکار و روشن است و چه بسیار بهرههای پنهان که از اخوان در شعرهای گوناگون بتوان ردیابی کرد که شرحشان به روایت اول شخص، شاید چندان پسندیده نباشد. همین مقدار هم که گفته آمد، به سبب حفظ امانت بود و ادای دین به به مهدی اخوان ثالث بود و از آن مهمتر یادآوری این نکته به جوانترها که تا چه مایه میتوان از این شاعر بزرگ، چیزها آموخت و در شعر خویش به کار بست.
چاپ شده در روزنامهی خراسان، سهشنبه 4 شهریور1393