آمدهام.. عذر مرا بپذیر
که این چنین حسرتزده، اسیر، شکستهپر و تشنه آمدم
آمدهام تا در محضر تو احرام ببندم
از این مکان احرام بر خاک تو سلام
از کودکی حسین برای من
گنبدی بود که خود را به نور او متصل میکردم
از کودکی حسین برایم
پناهگاهی بود که به دیوارهایش پناه میگرفتم
از کودکی و از هنگامی که شیرخواره بودم
حسین را میشناسم و تا به امروز هنوز هم شیرخواره هستم
بر تو سلام که تو خود سلامی
هر چند که در خون غلتیده باشی
به خاطر شیری که از آن گرامی نوشیدهای
دلیل کبریاء و بزرگی هستی
ای آن که ذبح شد
تو دستگیر انسانهای هراسانی
به جان خویش گفتی این راه توست
برای آن که اسلام بیاوری با مرگ دیدار کن
پا در میدان نهادی و مرگ پیروز شد
بیآن که در روح تو خللی وارد کند
مرگ ترا در برنگرفت بلکه این تو بودی
که با زرهی محکم مرگ را در برگرفتی
با نهایت ابا و عظمت کبریا
چه با چشمان بینا و چه با چشمان نابینا
بیآن که بداند ترا دربرگرفت و خود جان داد
و تو را مبدل به ستارهای جاودان کرد!