سیاوش کسرایی شاعر تودهای بود و تودهایها او را "شاعر مردم" و "شاعر تودهها" مینامیدند. عاشورا و امامحسین(ع) همیشه در زندگی تودۀ مردم زنده بوده است بااینحال "شاعر تودهها"زمانی به فکر بازتاب عاشورا و امامحسین در شعرش افتاد که انقلاب درگرفته بود و مصلحت و منفعت سیاسی بر این قرار گرفتهبود که "رفقا" برای خود زیر «عبای وحدت» جایی دستوپا کنند. لاجرم در آن ایام کسرایی از «پیوند سرود و صلوات» میگفت و خوشخوشانش بود که با «مرهم اتحاد» زخمی کهن جوشمیخورد. دلش روشن بود «این بار سپاهیانی با سلاح دیگر از راه میرسند». به«حروفچین چاپخانه» پیغام میداد: «حروف را آماده کن آزادی از راه میرسد».
در چنین هنگامهای کولی «قصیده دراز راه رنج تا رستاخیز» را سرود. این شعر از لحاظ هنری ارزش خاصی ندارد و در زمرۀ کارهای خوب کسرایی نیست اما در بررسی تاریخ تطوّر شعر عاشورایی نمونهای با اهمیت است. از نمونههای مرغوب تفسیر و تأویل حماسی از واقعۀ عاشورا به منظور استفادۀ سیاسی از آن است.
این شعر توصیفی است از راهپیمایی روز عاشورا در سال انقلاب. شاعر که از «سماع جادویی اتحاد» و «مزارع سیاهپوش آدمی» شاد و شورمند شده بود، سرود:
در کربلای حاضر
حسین
نه مرثیه که حماسه میخواست.
به کربلای تو آمدم
حسین!
نه بدان گذرگاه امّتی اندک
که با تو ماندند و ماندگار شدند
با تو آمدم بدان مهلک
که معبر ملتی است
و نه به دین تو
که به آئین تو...
با تو آمدم
تا عاشورا را به اعشار برم
به عشرات برم...
و شنلی از خون برآرم
شایستۀ اندام مردمم.
در من بنگر حسین
نفتگرم
خدمتکارم
آموزگارم
طوّاف و باربرم
قلمزن و اندیشهگرم
نهال نازک اندوه نه
درخت خون
از ریشه سهمگین حسرت.
در پیگیری ردّ خون حسین
به کسان رسیدم
به بسیاران
تا شبنم سرخ تو
بر من نیز نشست و شکفتم
و اینک
راهی دراز بایدمان رفتن
نه از پل به میدان
و نه از مدینه به کوفه و کربلا
راهی از رنج تا رستاخیز
از ستمشاهی تا برادری...
چند نکته گفتنی است:
میگوید: امام حسین "حماسه" میخواهد نه "مرثیه". دیدیم در این شعر٬ خلاف جریان عمومی شعر عاشورایی قدما٬ نشانی از مرثیه و ماتم نیست.کسرایی از بیخ و بن عاشورا را ابزاری برای سیاست میخواست. این قرائت سیاستبنیاد فرزند نگاه "حماسی" او به عاشورا بود. همینجا بنویسم که بیشک شاعران چپ و چپگرا و متأثر از اندیشۀ چپ، در سیطرهیافتن گفتمان حماسی و سیاسی در شعر عاشورایی معاصر، بسیار مؤثر بودهاند.
همچنین میگوید: «کربلای حاضر»؛این یعنی جریان سیاسی خود را مانند حسین(ع) حق مطلق دیدن و مخالف سیاسی را چون یزید شرّ مطلق پنداشتن. این نگاه به عاشورا در شعر قدیم فارسی نبود. حتی شاعران سیاستپیشۀ عصر مشروطه چنین نگاهی نداشتند. این حرف کسرایی فرق دارد با فیالمثل سخن خاقانی:
من حسین وقت و نااهلان یزید و شمرِ من
روزگارم جمله عاشورا و شروان کربلا
یا با شعر آذری:
تو حسین وقت و ما در کربلای محنتیم
از یزید نفس برهان ای حسین این روح ما
یا با شعر نظیری:
بر راه حق که مینگرم یک حسین نیست
آفاق کربلا شد و مردم همه یزید
بیتهای مذکور تمثیل و اغراق شاعرانه است. سیاسی نیست. شخصی است. فعلا این بیت سیف فرغانی را یافتهام که در مرثیۀ کسی است که زندانی و کشته شده. سیف قاتل را در مقام شمر و یزید نشانده و مقتول را در جایگاه امامحسین:
شمر تو چون یزید سمر شد به فعل بد
ای تو حسین و آقسرا کربلای تو...
حرف آخر شاعر این است: با «پیگیری ردّ خون حسین» و شرکت در راهپیمایی روز عاشورا، با «بسیاران» دیگر یعنی نیروهای مذهبی و مردم عزادار، آشنا شد. از امامحسین تأثیر پذیرفت و «شبنم سرخش بر او نشست و شکفت » و دریافت که باید با آن «بسیاران» همراه و متحد شود و «راهی دراز» را بپیماید. این «راه دراز» چیست؟ ابتدا روشن میکند که این راه دراز چه نیست و این معنادار است. میگوید راهِ «از پل [چوبی] تا میدان»[شهیاد] یعنی مسیر شرکت در عزاداری عاشورا، نیست. خویشکاری این مراسم آشنا کردن شاعر با نیروهای مذهبی بود که انجام شد. همچنین راه «از مدینه به کوفه و کربلا» یعنی مسیر تاریخی و حقیقی حرکت سیدالشهدا هم نیست. جریان عاشورا به عقیدۀ شاعر واقعهای نمادین است که باید به مقتضای مصالح و منافع سیاسی روزگار «حاضر» تأویل شود و عاشورا را نبایست بهمثابۀ یک اتفاق تاریخی و حقیقی دید و باور داشت. او را با «کربلای حاضر» کار است نه با کربلای امامحسین.
راه موردِنظر شاعر تودهای که زادۀ تأویل حماسهمحور و سیاستزدۀ او از جریان امامحسین است چیست؟
«راهی از رنج تا رستاخیز»؛ یعنی راه مبارزه و انقلاب.
هدف از پیمودن این راه چیست؟
برانداختن«ستمشاهی» و رسیدن به «برادری».
منظور شاعر از «برادری» چه بود؟
نمیدانم . پرندۀ گمان تا آفاق سرخفام آسمان مسکو پرواز میکند.
https://t.me/n00re30yah