از ما چه ماندهاست، به جز ذهن خستهای
جنگل، پس از حریق، تبر، موریانگان
ما سایههای مبهم و بغض شکستهای
ما مردمیم، یا نه؟ فقط سنگوارگان
از زنده بودن همهمان، مانده غیر هیچ:
یک مشت استخوان کج بدقوارگان
با مدعای مذهب و فرهنگ و فاهمه
لب میزنیم و هیچ صدا... گو که ماهیان!
از روبرو شدن به خودِ خویش، واهمه...
#علی_عباسنژاد