کبوتران خانگی
به سوی آفتاب رفته اند
سپیده دم.
و رنگ و روی تازه ی جهان
که خنده می کند به تیرگی.
پسِ غبار سالیان دور
هنوزهم
به چهره ی شکفته ی درختِ خانه آ ب می زنم.
هنوز یک ستاره روشن است
هنوز حس بودن و نبودن از دل گیاه و سنگ
زبانه می کشد.
برای خاک خشک و کوزه ی سفال این کویر
از آسمان گمشده من ابر ،
برای باغ های خاطره درخت می خرم،
به یاد جویبار زندگی
دو پای خسته را میان سردی سراب می زنم.
اگرنبود!
اگر دو چشم آفتابی ات نبود!
در اولین سفر به خویشتن
من عکس کهنه را
که از تمام رنگ های آسمان گرفته ام ،
به ذهن ساده ی تو قاب می زنم.
قم / یازدهم فروردین 1395