زبان در سادهترین تعریفاش مجموعهای از نشانههای صوتی و تصویری (حروف که اشکالی قراردادیاند) است که میان یک گروه اجتماعی یا مردم یک کشور {یا حتا فقط بین دو نفر} برای ایجاد ارتباط ذهنی و مفهومی (پیام) استفاده میشود. اُلگوهای صوتی و تصویری (نوشتاری) "زبان" و نوع کاربردها و استفاده کردنشان (شیوه و اشکال ادا و استفادهشان)، به مرور و با ایجاد شدن ضریبهای اشتراکی ذهنی، شکل گرفتهاند. هر زبانی (غیر از زبانهای قراردادی و رمزگونهی میان فقط دونفر) سویهها و سبقهای تاریخی-زمانی دارد؛ یعنی ریشههایی در سخنگویی و ارتباطپذیری مردمانی در قرون قبل دارد که با گذشت زمان، مدام دچار پالایش و تغییر و صیقل بودهاند تا به نسل ما و زمان ما رسیدهاند.
ما به عنوان نوع بشر، "مـصـرفکـنـنـدگـان زبــان هستیم" ؛ یعنی فقط از امکانات ارتباطی آن برای ارتباطگیری و انتقال معنا و تصور استفاده میکنیم. اما عدهای کم و کمیاب از انسانها هستند که فقط مصرفکننده زبان نیستند بلکه به آن سود هم میرسانند؛ به این معنا که به "درونهی زبان" و "موجودیاتش" اضافه میکنند و حتا الگوهای نوشتاری و ادای مفهوم جدیدی به "ساختار و شیوهی زبان" اضــافــه میکنند: شـــاعـــران.
و وقتی میگوییم "شاعران به زبان سود میرسانند" منظورمان همهی کسانی که شعر مینویسند و همهی کسانی که ادعای شاعری دارند نیست؛ منظورمان شاعران واقعی و مهم است؛ کسانی که ادراکات بسیار عمیقی از جهان و زندگی به دست آوردهاند و برای بیان آن ادراکات چارهای جُز یافتن ساختار کلامی جدید (زبانورزی) ندارند. شاعرانی مثل "هولدرین"، "فدریکو گارسیا لورکا"، "آلن گینزبرگ"، "احمد شاملو"، "محمود درویش" ، "ناظم حکمت" ، "دِرِک والکوت" و برخی شاعران دیگر جهان، در شمار این نوع شاعران میگنجند: شاعرانی که ادراک و جهاننگری پیچیدهای داشتند و در شعر به زبانورزی و ساخت و سازهای زبانی اقدام کردند.
از توضیح بالا باید به یک نتیجهی روشن برسیم: بازی زبانی سطحی و روبنایی نه نامش شعر میشود! نه ارزش ادبی بالایی دارد! بلکه زبانورزی و ساخت و سازهای جدید در عمقِ زبان که چاشنیاش نیز "جهاننگری و ادراک شاعر" است، هم شعر مهم تولید میکند هم به زبان سودی رسانده...
***
وقتی میگوییم "زبانورزی" و "بازی زبانی" و " سود رساندن به زبان" ، دقیقا منظور چه هست؟
اشاره کردیم تقریبا همه انسانها از زبان و ساختار معمول و مشخص زبان برای ارتباط و ادای مفهوم و ذهنیت استفاده میکنند، اما شاعرانی هستند که برای نوشتن و ادای حس و منظورشان فقط از "ساختار زبان" و شیوهی هنجاری نوشتار استفاده نمیکنند، بلکه در ساختمان و ساختار زبان "تغییرات و دخل و تصرفاتی" ایجاد میکنند و چیز تازهای به میانه میآورند که تا پیش از این نه در زبان نه در عالم حسیات و ذهنیات نبوده است. برای مثال به این سطرها از شیون فومنی نگاه کنید: "شمسام، همه تنهایی و من رومیِ اندوه/گیلانِ مصیبتزده تبریز دگر بود". یا : "شبِ عروسیِ تو عشق را کفن کردند/تو را به حجلهی خون، سوگوارِ من کردند". (هر دو سطر از زندهیاد شیون فومنی)
چه چیزی در وجه اول جلب توجه میکند؟ زبان "نامتعارف" این دو سطر و ایجاد حس و معنایی جدید که حاصل کارِ زبانیِ شاعر و ساخت و ساز جدید اوست. "عشق را کفن کردند" نه فقط یک حسآمیزی عالی ایجاد کرده بلکه به علت نامتعارف و خارج از هنجارِ زبانی بودنش، موجب شکلگیری "مفاهیم و برداشتهایی" از این جمله میشود.
به این تکه از شعر احمد شاملو نگاه کنید: "میخواهم خوابِ اقاقیا را بمیرم".
کل سطر را یک جملهی ساخته شده و نامتعارف شکل داده. در هنجار و دستور زبانِ معمول، هیچ معنایی ندارد و ذهنیت مشترک و مشخصی از آن نداریم، اما احساس و مفهوم جدیدی را در خود ساخته و ما را به دامنهی "تاویل و فهم" میکشاند.
منبع : پایگاه نقد شعر