*
دکتر عبادیان در سال 1307 در ارومیه به دنیا آمد و در12 فروردین 1392 در آپارتمانش در نارمک که به ناچار آنجا سکنی گزیده بود به علت کهولت سن ، در تنهایی درگذشت. دکتر عبادیان سال ها در منزل شخصی خود و در همسایگی ما زندگی می کرد و این همجواری باعث شد در طی سالیان از محضر ایشان بهره مند شوم. گاهی به منزل ما می آمد و بیشتر من نزد او می رفتم. خاطرات بسیاری از دوران جوانی و فعالیت های سیاسی اش برایم می گفت. از جمله خاطره ی سفرخود و رفقایش به چین و دیدارشان با مائوتسه تونگ رهبر انقلاب چین. او می گفت بعد از دیدار با مائو، نخست وزیر چین ، چوئن لای آنان را پذیرفته بود و تأکید کرده و گفته بود: مبادا بروید در ایران مائو مائو مائو راه بیندازید!! رابطه ی ما تازه با شاه ایران خوب شده است!!
دکتر محمودعبادیان از معدود بازماندگان رهبران کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور بود. او در زمان رژیم پهلوی و پیش از ترک ایران، درکوران مبارزات آزادیخواهانه یک چشم خود را بر اثر شکنجه های ساواک ازدست داده بود.
دکتر عبادیان تحصیلا ت عالی خود را در اروپا تمام کرد. ابتدا در1961 مدرک دکترای تاریخ عمومی فلسفه را از دانشگاه چارلزبرگ در شهر پراگ گرفت. در 1978 یک سال قبل از انقلاب ایران با گرفتن دکترای فلسفه ی کلاسیک از دانشگاه هامبورگ آلمان فارغ التحصیل شد.
دکتر عبادیان در پراگ ازدواج کرد و از او یک پسر به یادگار مانده است که در اروپا زندگی می کند. همسرش چندسال قبل از مرگ دکتر در پراگ درگذشت.
دکتر عبادیان عضو بازنشسته ی هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی بود و در چند دانشگاه دیگر هم تدریس می کرد.
او نگاهی فلسفی و آکادمیک به مارکسیسم داشت و همیشه عملکرد تاریخی چپ استالینی وتوده ای و مائوئیست ها و تروتسکیست ها را نقد می کرد .به دلیل سلطه ای که به فلسفه ی هگل و مارکس داشت نگاهش به سیاست هم فلسفی و علمی بود.به هیچیک ازگرایش های چپ ایرانی بعد از انقلاب اعتقادی نداشت. همیشه در نشست های خصوصی برایم از ناکارآمدبودن نظام موجود می گفت و به طنز تکرار می کرد : ما که پایمان روی زمین سفت است نتوانستیم کاری بکنیم وای به حال اینهاکه در عالم هپروت سیاحت می کنند !!
ادبیات فارسی را به خوبی می شناخت. درکتاب " در آمدی بر ادبیات معاصر ایران" شعر و نثر معاصر را واقعگرایانه نقد می کند و گرایش به نثرو داستان نویسی را نتیجه ی دور شدن ذهنیت اجتماعی از پندارگرایی افراطی گذشته می داند.
یاد و خاطره ی این دانشی مرد برای من و دیگر دوستانش همیشه زنده است.
برخی از تألیفات و ترجمه های دکتر محمود عبادیان:
1-سقراط،دونفریدمارتین،مترجم:محمودعبادیان، تهران،انتشارات هرمس1390
2-سقراط،آگاهی ازجهل،یان پاتوچکا، مترجم:محمودعبادیان ، تهران ،هرمس1385
3-درآمدی برادبیات معاصرایران،محمودعبادیان،مروارید1387
4- تکوین غزل ونقش سعدی،مقدمه ای بر مبانی جامعه شناختی و زیبا شناختی غزل فارسی و غزلیات سعدی،محمودعبادیان ، تهران ،اختران،1384
5-فردوسی وسنت و نوآوری در حماسه سرایی(مباحثی درادبیات تطبیقی)،محمودعبادیان،تهران،مروارید،1387
6-گزیده ی زیباشناسی هگل ،محمودعبادیان، تهران ،فرهنگستان هنر،1386
7-آزادی و دولت فرزانگی،نامه هایی در تربیت زیباشناختی انسان،یوهان کریستف فون شیللر،مترجم:محمودعبادیان،تهران اختران ، 1385
7-زیباشناسی به زبان ساده،محمودعبادیان،مؤسسۀ فرهنگی گسترش هنر،1381
8- آموزه های قرن (ترجمه)،محمودعبادیان،تهران، اختران،1384
9-دیالکتیک انضمامی بودن،بررسی در مسئله ی انسان و جهان ،کارل گوسیک، مترجم: محمودعبادیان،تهران، قطره ، 1386
10-مقدمه های هگل بر پدیدارشناسی روح و زیباشناسی مترجم:محمودعبادیان،تهران، علم،1387
11-رساله های منطقی ، لودویک ویتگنشتاین، مترجم:محمودعبادیان...1369
12-مقدمه ی هگل و زیبا شناسی...
13-هگل جوان در تکاپوی کشف دیالکتیک نظری، میلان زنوی،مترجم:محمودعبادیان
14-نقد فلسفۀ حق هگل، کارل مارکس،مترجمان:محمود عبادیان//حسن قاضی مرادی، تهران ، اختران،...
همچنین مقالات بسیاری از او در نشریات دانشگاهی ایران و اروپا چاپ شده است و در ویرایش علمی کتابه های فلسفی و تاریخی از جمله " تاریخ تمدن ، قیصر و مسیح، ویل دورانت و آریل دورانت " همکاری داشته است.
سروده ای از محمدعلی شاکری یکتا به یاد دکترمحمودعبادیان
**
پرده از افق بردار آسمان دلش خون شد
رنگ خاک ، خاکستر ، رنگ آب ، گلگون شد
رنگ این درخت پیر ، مثل آرزو تیره
رنگ آرزو امّا ازشماره بیرون شد
چنگ رودکی بگسست ، پای خِنگ او بشکست
جوی مولیان خشکید . دیده رود جیحون شد
مولوی هراسان بود ، شمس راه ِخود بگرفت
بیهقی قلم بگذاشت عقل پیش مجنون شد
پیرطوس می گریَد درغم سیاوش ها
کوزه های خیامی درغبار مدفون شد
سرو و سوسن سعدی تازیانه ها خوردند
اشک دیده ی حافظ قطره قطره سیحون شد
زیرسُمِّ تاتاری سبزوار و نیشابور
شد تهی زجنبنده، خاک غرقه درخون شد
صفحه صفحه می گردم واژه واژه می خوانم
جمله جمله می گویم این چنین وآن چون شد
فرش کهنه خوشرنگ است بوی خاطره دارد
ردّ پای دوران ها تار و پود گردون شد
شد رها ز قید تن پیر فلسفه اندیش
ای قلم رهایم کن! حال دل دگرگون شد.
پری شوره زارها
سروده ها . یادداشت ها
محمدعلی شاکری یکتا
https://t.me/mayektashakeri