.

.

بهاریه / اقبال لاهوری


گل

خیز که در کوه و دشت خیمه زد ابر بهار

مست ترنم هزار ، طوطی و دراج و سار ، بر طرف جویبار ، کشت و گل و لاله زار ، چشم تماشا بیار

خیز که در کوه و دشت خیمه زد ابر بهار

خیز که در باغ  و راغ قافله گل رسید 

باد بهاران وزید ، مرغ نوا آفرید ، لاله گریبان درید ، حُسن گل تازه چید ، عشق غم نو خرید

خیز که در باغ و راغ قافله گل رسید

بلبلکان در صفیر صلصلکان*در خروش

خون چمن گرم جوش ، ای که نشینی خموش ، در شکن آیین هوش ، باده معنی بنوش، نغمه سرا گل بپوش

بلبلکان در صفیر صلصلکان در خروش

حجره نشینی گذار گوشه صحرا گزین

بر لب جویی نشین ، آب روان را ببین ، نرگس ناز آفرین ، لخت دل فرودین ، بوسه زنش بر جبین

حجره نشینی گذار گوشه صحرا گزین

دیده معنی گشا ای زعیان بی خبر

لاله کمر در کمر ، خیمه آتش به بر ، میچکدش بر جگر ، شبنم اشک سحر، در شفق،انجم نگر

دیده معنی گشا ای زعیان بی خبر

خاک چمن وانمود راز دل کائنات

بود و نبود صفات ، جلوه گریهای ذات ، آنچه تو دانی حیات ، آنچه تو خوانی ممات ، هیچ ندارد ثبات

خاک چمن وانمود راز دل کائنات.

* صلصل نام دیگر فاخته است.

اقبال لاهوری