رام و آرامم ببین در چنگِ خوشآهنگِ دوست
نیست جز آهنگِ خوش در پردههای چنگِ دوست
چشمِ من بیناتر است اکنون که افتاده در او
روشنانقشِ نگار و عکسِ رنگارنگِ دوست
دل به سینه میزند چندان که گویی دشمن است
تا سر آخر بشکند اندوه را با سنگِ دوست
میزنم بر بومِ دل هی طرحِ نازکخیز و باز
میگریزد از قلم موهای شوخ و شنگِ دوست
بس کنم، چون نیست تابم دور ازو، از بس که هست
هم تن و هم جان و هم کاشانهام دلتنگِ دوست.
#محسن_صلاحیراد
کوچۀ کلارا، ۱۵ آذر ۱۳۹۷