علیرضا طبایی - شاعر و منتقد ادبی پیشکسوت در گفتگو با خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) به بررسی ابعاد مختلف شعر و آثار ادبی زندهیاد مهدی اخوان ثالث پرداخته است.
اخوان نسبت به نیما دارای زبان فاخری بود. شعر او از چه شاعرانی تأثیر گرفت؟
اخوان ثالث یکی از شاگردان مکتب نیما بود. اما پیش از آن از شاعران دیگری هم مانند فریدون توللی و پرویز ناتل خانلری که نسبت به او پیشکسوتتر بودند تأثیر پذیرفت. آنها در آن دوران و در آن شرایط هم اسم و رسم و هم دایره نفوذ بیشتری نسبت به اخوان داشتند و هم شعرشان شناخته شدهتر بود. اما در مجموع اخوان بیشترین تأثیر را از نیما گرفت.
در چه زمینههایی این تأثیر پذیرفتن بارز است؟
اخوان در دو زمینه از نیما تأثیر گرفت. یکی در قلمرو فرم بیرونی شعر و دیگری توجه به نگاه تازه در شعر و زندگی و استفاده از زبان معاصر. توجه به مسایل انسان معاصر و در عین حال دوری از تحجرها و کلیشهها و زبان و فرمی که به صورت کلیشه درآمده بود، اخوان را تحت تأثیر قرار داد. اخوان از کلیشههای مرسوم عصر خود دوری میکرد و از زبان پویای عصر خود نیز بهره میبرد.
اخوان پیش از این چه فعالیتی داشت؟ او که قبلاً شعر کلاسیک میسرود.
اخوان پیش از آنکه وارد قلمرو شعر نیمایی شود با شعر کلاسیک مأنوس بود و در محدوده شعر سنتی به ویژه همان سبک و سیاق خراسانی تجربههایی اندوخته بود. او در این زمینه تبحر داشت تا اینکه با آثار شاعری چون نیما آشنا شد. آشنا شدن او با شعر نیما باعث شد که وارد دوره جدیدی شود که بعدها به سبک نیمایی شهرت یافت.
در این عرصه اخوان تا چه میزان از شعر کلاسیک بهره برد؟
در این زمینه اخوان توانست از دایره نفوذ شعر کلاسیک و آموزههای سنتی این گونه از شعر خود را رها کند. در همان سالها که تحت تأثیر شعر نیما و شاعران هم عصر نیما بود خلاقیت خود را بروز داد و از تجربههای گذشته هم بهره برد.
تأثیر این تجربهها در شعر اخوان چگونه بود؟
گاهی این تجربهها و آموزهها باعث میشد که زبان شعر اخوان شکلی از کهنگی به خود بگیرد. به عنوان مثال در شعری با عنوان پوستین، اعتراف میکند که پوستینی کهنه دارد که یادگاری از گذشته است. او در مصراعی ترکیبات و واژههایی به کار میبرد که عربی است و به نظر خیلی هم کهنه میآید. او مینویسد: «حبرش اندر محبر پرلیقه/چون سنگ سیه میبست». تعابیری مانند حبر و محبر و... جزو آن رسوباتی بود که از آموزههای شعر سنتی در ذهن اخوان مانده بود اما این شاعر توانست با تلاش خود و استعداد طلایی که داشت زودتر از آنچه میتوان فکرش را کرد از این رسوبات ذهنی خلاص شود و شعرش را به عنوان یکی از چشمهها و یکی از سبکهای متعالی در شعر نیمایی تثبیت کند. ما شاهد آثار ارزشمندی از او هستیم مثل «نماز» که قطعهای بسیار زیباست و «ناگه غروب کدامین ستاره» و....
این روند تا به آخر در شعر اخوان ادامه داشت؟
اخوان بعد از مدتی سبک نیمایی را کمکم رها میکند و به خانه پدری بازمیگردد و به سبک و سیاق گذشته و سبک خراسانی رجعت میکند. میبینیم آثاری که در دهه پربرکت آخر عمر اخوان سروده شده شامل قصیدهها، مثنوی و غزل و قطعاتی است که بیشتر در حال و هوای شعر کلاسیک و با رعایت زبان و سبک خراسانی در ادب فارسی است. همان کاری که دکتر شفیعی کدکنی انجام میدهد. این یکی از تجربههای جالب است و باید دید چرا اخوان بعد از اینکه در قلمرو شعر نیمایی آثار زیبا و ماندگاری آفرید مجدداً به سوی شعر سنتی ما گرایش یافت. درباره این موضوع باید تأمل کرد.
زندگی اخوان در این دنیای شعری دستخوش تغییر و تحولاتی بود؟
اخوان یکی از چهرههای ارزنده و تابناک در قلمرو شعر نیمایی و از جمله شاعرانی است که از دهه 1320 تا دستکم دهه 60 به فعالیت ادبی مشغول شد. تنها یک نکته برای من در زندگی اخوان سوال برانگیز است. آن نکته این است که اخوان گاهی اوقات دچار نوعی خودپسندی و خودبرتر بینی میشود. او فکر میکند که همه شاعران ریزهخوار سفره شاعران خراساناند و هرجا که صحبت از شاعران خراسان است از آنها با القاب درخشان یاد میکند اما در یادکرد شاعرانی که خراسانی نیستند تحقیر روا می دارد و برچسبی روی سینه آنها می زند. این نکتهای است که هر گاه به طرز فکر اخوان میرسم تأسف میخورم. او احساس میکرد که دوستان شاعر او و خودش از همه برترند و دیگران را به دیده تحقیر مینگریست. به ویژه در موخره «از این اوستا» و مقدمه کتاب های دیگر به این مساله برمیخوریم که فقط میگوید هر که خراسانی است، سبک و سیاق شعرش متعلق به زبان فارسی است و مناطق دیگر ایران را به دیده تحقیر مینگرد. این تنها ایرادی است که در زندگی اخوان وجود داشت و ای کاش که وجود نمیداشت. اما در عین حال اینها هیچ کدام از ارزشها و بزرگی کار اخوان نخواهد کاست.