عضلاتش را ، سنگین و کرخت
باز هم مالش داد
و به هر سو که توانست نگاهی انداخت
از کران تا به کران روی عبوس برهوت
خبر از سبزی یک واحه نداشت
و افق لغزان بود
از تب و تاب تنور خورشید
رهگذر توش و توانش را ، در حمله این یاس مذاب
بار دیگر سنجید
و به دلخوشکنک یافتن معجزه ای
بار دیگر برخاست
گرچه سنگین و کرخت
به نظر شعرت ناتمام می آید