خون در رگ کبود و پلاسیدهی زمان
لغزیده تا دریچهی سردابِ انجماد
زردی چکیده بر تنِ گلهای اطلسی
رنگِ شفق پریده ز عصیان تندباد
***
فوج کلاغهایِ سیهجامه، در فضا
گرمای آفتاب خدا را ربودهاند
برعندلیب نغمهسرا، گورکَندهاند
برلالهها، رثای نیایش سرودهاند
***
خشکیده نبض خنده به منقار مرغ حق
یخ کرده آفتاب در آغوش ابرها
زالوی جانشکار خزان، مست میمکد
خونابه از گلویِ عروسِ اقاقیا!
***
درگیرودار مجلس ترحیم نسترن
فانوس سرخ سیب، به سنگی شکستهاست
با سینهی ستبرِ هیولای ابرها
در آسمان، دریچهی خورشید بستهاست
***
ای فصل سبزپوش کجایی؟ که باغ را
با دلنوازیِ نفس خود جوان کنی
ای فصل سبزپوش کجایی؟ که عشق را
در نبض شاخه های درختان روانکنی