«ولی دوشنبه آه» یک سفرنامه است؛ نه صرفاً یک سفرنامه منظوم؛ یک سفرنامه
شاعرانه. این شاعرانگی در اولین سرودهها خود را به رخ میکشد. وقتی امیری
اسفندقه با نگاهی دیگرگون به پیرامون، این چنین زمان و مکان را به بازی
میگیرد:
حساب هفته به هم ریخت
من از سهشنبه علیرغم هفتۀ پیشین
به جای پرتشدن
در چهارشنبۀ پیر
رسیدهام به دوشنبه
سهشنبه بود و دوشنبه
نه!
عذر میخواهم
دوشنبه بود و
سهشنبه
نه!
پس چه بود آیا؟
چه هفتۀ گیجی!
اکنون در دنیای فیزیک نظریه فضا-زمانِ یکپارچه حاکم است. توضیح این نظریه
را به شعر ادگار الن پو، شاعر آمریکایی واگذار میکنیم: «مکان و گذر زمان
هر دو یکی هستند». البته فیزیکدانها سالهاست در این رؤیا به سر میبرند
و سعی میکنند بتوانند به نحوی با رهایی از مکانی که بالاجبار در آن به سر
میبرند، بر زمان تسلط یابند؛ شاید از این طریق بتوانند به آرزوی وقوف بر
آینده، حتی چه بسا دیدار گذشته دست یازند! و حالا میبینیم امیری اسفندقه
نیز به نوعی، با نگاه شاعرانۀ خود، رویه عادی مکان و زمان را به چالش
میکشد.
به عبارت دیگر، امیری اسفندقه به تماشای هستی و جهان پیرامونش مینشیند و
آن را گزارش میکند؛ اما گزارشی شاعرانه که آنگونه که خود در غزلی گفته
بود یا آرزو کرده بود که «تماشای جهان را چشمهایی تازهتر دارم | مدد کن
ای جنون دست از سر تکرار بردارم»، دیگرگون است و مانند دیگر گزارشهای
رایج و مکرر نیست.
نکته دیگری که از نیماییهای «ولی دوشنبه آه» فهمیده میشود، و البته در
دیگر آثار ایشان نیز مشهود است، اشراف شگرف اسفندقه پیرامون چیزیست که از
آن سخن میگوید و ذکر سابقه آن در ادب فارسی. بهطور مثال، وقتی از
سهشنبه یا دوشنبه سخن میگوید، نقلهای مختلف و پیشینه فرهنگی و شعری آن
را نشان میدهد:
سهشنبه روز شگفتی ست
بلوچ میگوید:
سهشنبه منحوس است
... و گفت قیصر نیز:
سهشنبه سنگین است
چرا که کوه در این روز آفریده شده
به گفتۀ طبری
چنان که سعد سلمان سروده پیش از این
و ثبت تاریخ است:
سهشنبه مریخ است
همچنین در همین زمینه میتوان به نکته دیگری اشاره کرد که به نظر میرسد
سابقه خاصی نداشته است و چهبسا اولینبار باشد. و آن نکته، نحو استفاده
خاص اسفندقه در تضمین آشکار مصراعها و ابیات شعر کلاسیک، در نیمایی است.
در کتاب «دهلی ستاره بود» که آن نیز سفرنامهای نیمایی است، به دفعات
بیشتری شاهد این مسأله هستیم، آن هم در ابیات کامل و نه حتی تکمصرع. به
نظر میرسد نکته بسیار جالبی است که ابیات مختلف از اشعار و اوزان مختلف
شعر کهن، به این سهولت و اینقدر راحت در نیمایی خوش بنشیند، آنچنانکه
گویا از ابتدا نیمایی بوده است.
بهطور مثال، در سطور زیر، یک مصراع از مسعود سعد را با تقطیع نیمایی میبینیم:
ولی دوشنبه
آه
«دوشنبه است که دارد مزاج ماه
ای ماه»
سطور زیر نیز از کتاب «دهلی ستاره بود» نقل میشود:
آیا زبان حال اهل دل هند نیست؟
این بیت سربلند:
«تا آب دیده خون نشود، بر زمین مریز
در شیشه واگذار مینارسیده را»
آیا نه ترجمان گدایان هندی است؟
این مصرع منیع
آیا نه شرح حال گدای کریم هند
در کوی و برزن است؟
«من تیرهروز و
خانه ز مهتاب
روشن است»
نوعی نگاه همسانپنداری میان ایران و تاجیکستان، در جایجای این کتاب
حاکم است که در هر حوزه، در فرهنگ، تاریخ، زبان و حتی شهرهایش اسفندقه را
به یاد ایران می اندازد و باعث میشود هر دو کشور را یکی بداند و
تاجیکستان را وطن بخواند:
مگر جَغَرق
مگر طرقبه
مگر شاندیز
مگر، ابرده علیا و
زشک و اخلومد
کجاست اینجا؟
آه!
مگر خراسان است!؟...
و به یاد سالهای کودکی، این قرابت دیرینه را با نام بردن از بازیهای کودکی، صمیمانهتر یادآوری میکند:
رسیدهام
به سی و چند سال پیش از این
به هفتسالگیام
به کوچههای کریمِ سماق و توشله و توت
به کوچههای سرودِ غزل خانم
دم پر
به هفتسنگ
به حرّاج
به آرا آرا
...
به پشتبام هاجر
به بارش جر
به کوچه های شب شعرهای بی سکه
و کودکان با من
به لحن رودکی و بیهقی
به بازی گرم
اگرچه وجه غالب شخصیتی امیری اسفندقه همواره صلح و دوستیست، اما ایشان
ابتدا به اقتضای انسانِ متعهد بودن، و سپس به اقتضای شاعرِ مردم بودن،
نه به اقتضای تب و شور بازیهای سیاسی و جنونِ هیاهو و شهرتطلبی همواره
شاعری اجتماعی نیز بوده است و نتوانسته خود را از دردهای جامعه دور نگه
دارد.
با خوانش اشعار زیر شاهد هستیم که این دغدغهمندی ابعادی وسیعتر از آن
دارد که محصور یک جامعه خاص باشد. چه آنگاه که در بعد فرهنگی جلوه میکند
یا با سؤال بردن «آزادی»، یکی از سه شعار ملی تاجیکستان، اعتراض میکند:
به راستی آیا
صدای تاجیکستان
صدای آزادیست؟
و چند سال پس از این
به جای خط کریل
کرشمههای چلیپا و
نسخ و
نستعلیق
به جلوه خواهد آمد؟
البته نباید تصور کرد در این کتاب تنها داریم توصیف تاجیکستان را
میخوانیم. این سفرنامه آنقدر شاعرانه هست که در آن شعر محض و ناب
بخوانیم. مثلاً آنگاه که الفبا را توصیف میکند:
کرشمۀ کلمات
دهانِ بسته
به هنگامِ ذکر لفظِ خموش
دهانِ باز
به وقتِ ادایِ لفظِ صدا
شکوهِ شین
که دلِ عشق را چراغان است
سرودِ سین
که سرودِ سلام را بانیست
لطافتِ ل و نرمایِ میم و نازشِ نون
طراوت ب و آ...
همچنین، نه صرفاً شاعرانه، در این اشعار شاهد حضور عرفان در نیمایی نیز
هستیم. امیری اسفندقه در سطور زیر نیز علاوه بر رنگ پرچم تاجیکستان که با
رنگ گچها از آن یاد میشود، از «آزادی» و «آبادی» که دو شعار از سه شعار
ملی تاجیکستان هستند، یاد میکند:
بگو به مستحفظ
گچ زیاد بیارد
سفید و
قرمز و
سبز
و تختهپاککنی
ابر تازۀ خوشدست
که درس این ساعت
تجلی عشق است
کجاست تختهسیاه؟
که روسفید شود با نوشتن غزلی
به وزن آزادی
ردیف و قافیه:
آیینه
آسمان
شادی
نوشتن غزلی نو
به بحر آبادی
امیری اسفندقه در این نیمایی از زبان کهن خراسانی، که البته همچنان در
خراسان رواج دارد، بهره میبرد. واژگانی مانند طیاره، جامهدان، حولی،
پیشطرّه، جمخانه، مستحفظ و بسیار واژگان دیگر، در کنار برخی لغات و
اصطلاحات تاجیک، مانند چیز و چرا (در شعر آمده است چرا و چیز)، نغزی؟
راه سپید و ... بهگونهای حسی باعث ایجاد حس قرابت خاصی شده است. حتی چه
بسا زینپس شاهد ورود برخی از این واژگان در محاورات روزانه باشیم!
به هر حال کتاب «ولی دوشنبه آه» از منظرهای مختلف قابل توجه است. همانقدر
که ایرانی و شیعی است، {با نمادهایی مثل «سهشنبههای شفیع» + «چفیه» }،
به قرابتها و شباهتهای این دو وطنِ از هم جدا پرداخته است و فرهنگ،
تاریخ، سیاست و اجتماع را آنچنانکه که خود دیده است، به نمایش میگذارد.
از منظری دیگر، ولی دوشنبه آه کتابیست سرشار از شادی و شور زندگی و
روشنی، یاد و خاطره کودکی و احساس قرابت و دوستی. مجموعه این نیماییها از
ظرفیتهای عاطفی و حسی فراوانی سرشار است که ما را تاجیکستان نرفته، با
تاجیکستان رفاقت میدهد - و لابد آنها را نیز با ما- . میتوان گفت ولی
دوشنبه آه بی هیچ دم و دستگاهی، کار چندین سفارتخانه را انجام میدهد.
فرهنگ، تاریخ، حتی اقلیم و آب و هوا، همه، هرچه یک مسافر دیده است و
دانسته است، در این کتاب شاعرانه نمایش داده میشود که چیزی بیش از ذکر
اتفاقات، دیدهها و جزییاتی است که در سفر پیش میآید؛ و تنها به وزن و
قافیه آراسته است. چیزی که سابقه روشنی در ادبیات ما ندارد. بنابراین
میتواند فصل جدیدی در سفرنامههای منظوم بگشاید.