.

.

حوزه فرهنگ و آسیب‌های ناشی از فقدان برنامه‌ریزی/ شهرام اقبال‌زاده

مهمترین آسیبی که حوزه فرهنگ را در ایران تهدید می‌کند، فقدان برنامه‌ریزی است که سبب شده در اموری مانند رونق کتابخوانی موفق نباشیم. دراین زمینه، عوامل متعددی نقش داشته است اما مهمترین آن نبود برنامه‌ریزی‌های بلندمدت و میان‌مدت در حوزه کتاب و کتابخوانی است؛ به نحوی که می‌توان گفت نتایج برنامه‌ریزی‌های انجام گرفته برای برگزاری رویدادهای بزرگ فرهنگی که لازمه رونق کتاب و کتابخوانی در کشور هستند، هنوز با وضع مطلوب فاصله دارد. به عنوان مثال نمایشگاه‌ بین‌المللی کتاب تهران که مهمترین رویداد فرهنگی در کشور ما محسوب می‌شود به دلیل مشکل برنامه‌ریزی منسجمی که در سال‌های گذشته داشت تا کنون نتوانسته به مهم‌ترین هدف خود که همان توسعه ترویج کتابخوانی است دست یابد.

 
با این‌که مدعی هستیم دارای تنها انقلاب فرهنگی تاریخ جهان هستیم، متاسفانه با کاهش روزافزون تعداد افراد کتاب‌خوان مواجهیم و این به نداشتن برنامه توسعه فرهنگی مدون و راهبردی مربوط می‌شود. با اینکه «کتاب» نماد و نمود توسعه فرهنگی است، در جامعه ما به قدر کافی به آن توجه نمی‌شود. هرچند امروزه با گسترش فضاهای مجازی و اینترنت امکان دسترسی به کتاب‌های تالیف و ترجمه و تازه‌های نشر دنیا افزایش پیدا کرده است اما باید توجه داشت که اغلب افرادی که از طریق فضای مجازی کتاب می‌خوانند بیشتر برای تفریح و سرگرمی به این فضاها می‌روند نه صرفا برای کتابخوانی. افزایش تعداد این‌گونه افراد در جامعه ما کاملا اتفاقی بوده و بر اساس برنامه‌ریزی قبلی، صورت نگرفته است.
 
همچنین در صنعت نشر و بخش تولید کتاب که شامل ناشران، نویسندگان، مترجمان، تصویرگران، گرافیست‌هاست، برنامه‌ای مدونی نداریم. در این میان، آفرینندگان آثار از همه مظلوم‌ترند و اکثرشان دو یا سه شغله هستند. تعداد نویسندگان و مترجمان حرفه‌ای ما به تعداد انگشتان دست است چون میزان حق‌الزحمه‌ای که دریافت می‌کنند بسیار اندک است. همچنین بعد از گذشت سال‌ها، هنوز شبکه منسجم و سراسری برای توزیع کتاب نداریم.
 
اگر وضعیت کتابخوانی در کشور را بر اساس جمعیت کشور، بسنجیم، می‌بینیم که در سال‌های ابتدایی انقلاب، تعداد شمارگان کتاب کودک و نوجوان در نخستین چاپ صدهزار نسخه بود و گاهی یک کتاب چندین بار هم تجدید چاپ می‌شد، این در حالی بود که تعداد دانش‌آموزان، دانشجویان و استادان دانشگاه یک سوم زمان کنونی بود. این تعداد تیراژ کتاب نشانگر وجود کشش در بازار کتاب و بالا بودن تعداد افراد کتابخوان در جامعه بود اما حالا که جمعیت دانش‌آموزان، دانشجویان و مدرسان دانشگاه چندین برابر گذشته شده است، تعداد شمارگان کتاب به یک دهم کاهش پیدا کرده و به صد نسخه رسیده است که نشان‌دهنده نبود کشش در بازار و کمبود افراد کتابخوان است، و این وضعیت، حاکی از فاجعه فرهنگی است نه توسعه فرهنگی؛ معظلی که تنها با مدیریت بحران و برنامه‌ریزی درازمدت قابل برطرف شدن است.
 
برای رفع این مشکل، بی‌شک باید برنامه‌ توسعه فرهنگی با مشارکت اهل فرهنگ، نهادهای مدنی، دانشگاهیان، غیردانشگاهیان، نماینده کتابفروشان، کتابداران و ... در سه عرصه تولید، توزیع و ترویج تدوین شود و لازم است از همه اقشار با طیف‌های مختلف فکری نظرخواهی و برای گروه‌های سنی مختلف اعم از پیش‌دبستان، دبستان، راهنمایی، دبیرستان، دانشگاه و قلمرو فرهنگ عمومی سیاست‌گذاری شود.